روز اول=انقلاب بزرگ(عینک)

بچه ها این سومین باریه که دارم می نویسم وگرنه من ساعت 8 تموم کرده بودم ولی یه بک اسپیس اشتباه همرو پروند باره دوم هم همین طوری شد پس به ناچار آفیس نصب کردم و شروع کردم به تایپ

سلام

سلام سلام

سلام سلام سلام 

سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام 

اگه یادتون باشه تو دوران جوونی تو کتاب درسی یه درسی داشتیم به اسم عینک چون داستان رو می دونید دو باره نمی گم ولی چیز با مزه این که بین من و نویسنده یه سری شباهت هست که به نظرم جالب اومد

1-من و اون هردو جلو کلاس می نشستیم و می نشینم اون چون نمی دید و من چون اگه ته کلاس بشینم یا می خوابم یا منفی می گیرم یا اخراج می شم  (ترم اول به دو افتخار اول نایل شدم ان شا الله اگه خدا قبول کنه این ترم اخراجم میشم) خلاصه یه کاری میکنم قیافه استاد عوض شه

2-اون وقتی عنک زد تازه تونست برگ درختارو ببینه و ذوق کرد ومنم وقتی 3 شنبه(آره همین سه شنبه) برای اولین بار عینک زدم بعد از دیدن روی هم چون ماهم که تنه به تنه خوش قیافه ترین بازیگران هالیوود می زنه برگشتم و در فاصله 15 متری از پشت سرم یه کولر دیواری ال جی دیدم و دیدم می تونم از این فاصله نوشته ال جی در سمت چپ و پایین کولر رو بخونم کلی ذوق کردم عینک فروشه داشت شاخ در می آورد

من یه 2 سالی بود متوجه شده بودم من یه چیزایی رو نمی بینم ولی دیگران می بینن ولی چون می ترسیدم عینک بهم نیاد سراغ چش پزشک نرفته بودم ولی به خاطر گواهینامه مجبور شدم

همکلاسی های عزیز و هم دانشگاهیان خوب لطفا نظرتون رو در مورد قیافه من با عینک بگید که بهتر شده بی تفاوت یا قیافم خراب شده ممنون

پ.ن1 الان یه چی دیدم شاخ در آوردم

دیدم تو تلویزیون بزرگ نوشته شهاب گفتم ای دل غافل اون قدر معروف شدم که تو تلویزیون مجانا برام تبلیغ می کنم یهو دیدم سر کاریه نگو بانک مسکن از شهرت من سو ء استفاده کرده رفته اسم شبکه هوشمند اینترنتی شو گذاشته شهاب

خلاصه چه می شه کرد

پ.ن2 امروز بچه های ما یه کار بزرگ انجام دادن و چون استادا نیومده بودن سر کلاس نرفتن ولی تصمیم گرفته شده تا 26 بهمن سر کلاس نریم منم با تمام اساتید هماهنگ کردم(کلی اشک تمساح ریختم) همه موافقت کردن بچهها لطفا نرید اگه کسی بره اون وقت...

پ.ن3 ما امروزیه کار بزرگ دیگه هم کردیم و کلاسمون رو از بند بیگانگان آزاد کردیم قضیه از این قرار بود که امروز خانم س.گ شدن نماینده کلاس و خانم ها ف.غ و ف.ف دیگه نماینده نیستن نفر اول رشتی و 2 نفر دیگه خوابگاهی بودن این باعث غالب شدن بومی ها در اداره کلاس شد این حادثه در تازیخ ننگین دانشکده ما بی سابقست

پ.ن4 آخه این خانم ز خجالت نمیکشه رفته نمره پایانی بافت رو 20 گرفته اونم با 1.6 اختلاف با نفر دوم واقعا عیبه آخه شما انزلی چی هستید حالا ما رشتی ها یه لاهیجانیا یه کاری می کنیم مورد نداره ولی از شما بعید بود

بعد بیو انتظار نداشتم بافت رو هم ...

(امیدوارم خانم ز ناراحت نشده باشن قط خواستم یه شوخی کرده باشم هرکی می تونه می خونه بهتون تبریک می گم)

پ.ن5 حتما فیلم ایستگاه بهشت که شهاب حسینی هم توش بازی می کنه ببینید واقعا فیلم با حالیه منو آرمان بعد پیچوندن کلاس رفتیم سینما با کمال تعجب دیدیم یه مدرسه دخترانه بچه هاشو آورده سینما من از دست آپاچی ها خلاصی ندارم من موندم آخه مسئولای مدرسه عقلشون نمی رسه این فیلم مناسب سن و سال اون بچه ها نیست این فیلم هارو می بینن راه می افتن  دنبال پسرا و ...

پ.ن6 می خواستم از آرمان و ف.غ و ف.ف به خاطر زحماتشون تو ترم گذشته تشکر کنم به خانم ها س.گ و ح.ا به خاطر پذیرفتن مسئولیت نمایندگی کلاس و نما یندگی انتشارات تبریک بگم و ا خودم و پرهام به خاطر حفظ سمت تعجب کنم

پ.ن7 حتما پست قبلیم رو بخونید وگرنه پشیمون می شید و سر کلاس تا 26 ام نرید و نظرتون رو در مور عینکم بگید

پ.ن8 فکر کنم همه چیزو نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد ببخشید دیر شد

پ.ن۹ الان یادم اومد اگه از بچه های کلاس کسی بلاگ داره که من لینکش نکردم یه نظر بذاره لینکش کنم لطفا

خداحافظ

این شعر مشیری رو امروز دیدم خیلی خوشم اومد:

عشق بی پایان

چنین با مهربانی خواندنت چیست؟

بدین نا مهربانی راندنت چیست؟

بپرس از این دل دیوانه من

که ای دیوانه عاشق ماندنت چیست؟

این شعرشم به نسبت قشنگه:

 شباهنگ

باور نداشتم که گل آرزوی من
با دست نازنین تو بر خاک اوفتد
با این همه هنوز به جان می پرستمت 
بالله اگر که عشق چنین پاک اوفتد
می بینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان درآمدی که : فریدون خدا نخواست
غافل که من به جز تو خدایی نداشتم
اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست
بیچاره دل خطای تو در چشم او نکوست
گوید به من : هر آنچه که او کرد خوب کرد
فردای ما نیامد و خورشید آرزو
تنها سپیده ای زد و ‌آنگه غروب کرد
بر گور عشق خویش شباهنگ ماتمم
دانی چرا نوای عزا سر نمی کنم
تو صحبت محبت من باورت نبود
من ترک دوستی ز تو باور نمی کنم
پاداش آن صفای خدایی که در تو بود
این واپسین ترانه ترا یادگار باد
ماند به سینه ام غم تو یادگار تو
هرگز غمت مباد و خدا با تو یار باد
دیگر ز پا افتاده ام ای ساقی اجل
لب تشنه ام بریز به کامم شراب را
ای آخرین پناه من آغوش باز کن
تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را