۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

ترم اول = چگونگی سقوط یک انسان

 


 


مقدمه:


اگه بخواید بدونید چرا این عنوان رو انتخاب کردم باید بگم که امروز بعد امتحان ساعت 1:30 بود که رسیدیم (من و رفیقم) به سینما. فیلم احضار شدگان رو دیدیم (توصیه می کنم اگه ندیدید پولتون رو دور نرزید) بعد فیلم رفیقم گیر داد چرا دپرسی راستشو بخواید تو فکر بودم که ترم اول چه طور گذشت خوب ؟ بد؟ رویایی؟ جهنمی؟ رفیقم می گفت: "اگه یه نفر بخواد راضی باشه باید تو یاشی" نمی دونم شاید راست می گفت ولی شما خودتون قضاوت نید خوب بود یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دیشب تا 3 بعد نصفه شب نشستم بهداشت خوندم آخرش هم امروز بعد امتحان که بررسی کردم دیدم حدود 14- 15 بیشتر نمیشم ولی اوایل ترم طوری وضعم توپ بود که نگو:یه خاطره از خودم در می کنم متوجه می شید:


یثک روز سر کلاس زبان نرفته بودم(جیمیده بودم) که بعد کلاس بچه ها گفتن "خانم ..... گبیر داده بود شهاب (البته اون اسمه فامیامو گفته بود) کیه؟؟؟؟؟؟؟؟" گفتم چه طور گفتن"گفت: این شهاب کیه دخترا منو کچل کردن نمرشو ازم بگیرن"


این فقط یه مثال بود خیای مثال های دیگرم هست که برای او نرفتن منابعم از ذکرشون معذورم چون اگه بگم منابعم پوست کنده میشن !!!!!!!!!!!!!!!


حالا با چنین افتی من موفق بودم هرچند بر عکس همه آدما من نمرات اختصاصی هام بالاتر از عمومی هام بود ولی درز هر صورت گند زدم به امتحانات (اگه رفیقم اینجا بود می گفت "شهاب خفه شو!!!! تو گند زدی یا من که دارو مشروط می شم" ولی با کمال تاسف معدلم به خاطر کم کاری خودم آ نمی شه در حالی معدل ن.س احتمالا آ میشه خوش به حالش


آغازه:


گفته بودم دارم این ور اون ور می نویسم تا یهو آپ کنم تازه کلی خاطر هم از ترم اول حاظر کردم که بنویسم اگه حوصله ندارید همشون رو بخونید من بالای هر بخش یه خلاصه ای می ذارم خودتون انتخاب کنید به خونید یا نه در هر صورت من توصیه می کنم همشو بخونید:


ببخشید عکس و تصاویر متحرک نداره اگه فرصت کنم فردا اضافه می کنم


بخش اول: دپرسی


فرجه موقع دپرس شدن من بود از متن پایین کاملا اینو متوجه می شید چه روزای بدی بود( پارا گراف های زیر(برگزیده ای از 40-50 پستیه که این مدت تو ذهنم یا رو کاغذ نوشتم)


8/1/2009(1)  (19/10/87)    پنج شنبه    ساعت 17:34


-بارون می بارید، تند تند می بارید،انگار آسمون می خواست بگه"منو هم بیبینید"


-بارون می بارید و سایبانی نبود و گزیری جز خیس شدن


-برون می بارید و جاده تنها رهگذر بود، تنها کسی کسی بود که تا بی کران رفته بود، تنها تنها رفته     بود


-بارون می بارید و شالیزار ها را نوازش می کرد، انگار برایشان لالایی می خواند،لالایی می خواند تا بخوابند و در فراق بهار سبز نگریند


-بارون می بارید و من می نوشتم و جاده را می دیدم که تنها می رفت،انگار در بیکران کسی منتظر او بود


-بارون می بارید و شالیزارها خفته اند زرد و بی روح


-بارون می بارید ولی کسی از آسمون نپرسید که چرا می بارد؟ شاید او هم دلش گرفته بود و گریه می کرد


-باران می بارید...


8/1/2009   (19/10/87)    پنج شنبه      ساعت 18:08


          نمازم که تموم شد(محض ریا گفتم که بدونید منم نماز می خونم)دیدم تمام نماز فکر این بودم که تو بلاگم چی بنویسم و اصلا حواسم جمع نبوده می دونم اون دنبا خدا بلاگ داغ به پشتم می زنه تا دیگه حواسم جمع باشه.


9/1/2009   (20/10/87)   جمعه         ساعت23:12


          جای همتون خالی ،نمی دونید اینجا چه خبره، اگه می دونستید!!!!!!!


اگه می دونستید حتما با سر میومدید اینجا.


اینجا اوضاع توپ توپ


ساعت 11:09 دقیقه شب و من حسابی سر حالم آخه بیرون یه خبراییه


آره دوباره داره بارون می باره (حتما می گید اینم ما رو خفه کرد با بارون)


کلی دپرس بودم خوب قتی این همه روز آدم از صبح تا شب خر بزنه دپرس می شه دیگه ولی الان دوباره حسابی سر حالم(به قول داداش کوچیکم حالا اون قدرم که می گی دیگه نیست!) باید برم سر بافت خدا حافظ


12/1/2009   (23/10/87)    دو شنبه   ساعت 12:42


آروم داشت می رفت. تنها بود. انگار می دونست دیگه هیچکس نگرانش نیست. طوری می رفت انگار نمی خواست برسه.


لبخند می زد ولی تو دلش حسابی بی حوصله بود.



متنم اصلا متوجهش نشده بودم،تا دیدمش و اومدم برم طرفش حال و احوالی بپرسم و باهاش گرم بگیرم شروع کرد به دوئیدن. منم افتادم دنبالش اولش فکر می کردم راحت بهش می رسمولی الان خیلی بعیده بهش برسم....


اول ترم اگه به کسی می گفتم تمام درسامو آ می یارم شاید تو دلش می گفت :"حالا اونقدرم که می گه نه ولی بالا ترین نمرات کلاس چرا می تونه بیاره"


ولی الان داشتم به این فکر می کردم چه طوری بیو شیمی و زبان رو ناپلئونی پاس کنم و اصلا می رسم بهداشت رو یه دور بخونم یا نه(آره تونستم یه دور تموم کنم ولی تا 3 شب (صبح) طول کشید)



اونی که اول متن دنبالش بودم وقتم بودم (حیف که رفت و منو جا گذاشت در حالی که انگشت به دهن بودم


اینجا آسمون اصلا رحم نداره. یه سر می باره منم که دل شکسته و خسته هی دپرستر می شم اگه نمی نوشتم شاید تا حالا دق کرده بودم.حسابی خستم، دیگه نمی کشم،نمی تونم ، نمی خوام


تصمیم گرفتم ترم دیگه مثل آدم درس بخونم آخه منو نگرانی برای پاس کردن


 


15/1/2009   (26/10/87)    پنج شنبه      ساعت 1:50


 


امروز وقتی داشتم مباحث جلسه اول آناتومی رو مرور می کردم کلی تعجب کردم.


کلا 20 دقیقه خوندنش طول کشید ولی وقتی آقای دکتر... همیترو اول ترم گفت ما هممون مثل جن زده ها شده بودیم انگار چه مصیبتی بهمون وارد شده شاخ در آورده بودیم خیلی ها گفتیم :"بی خیال بابا ما پزشکی نخواستیم ، خیلی سخته"


تازه اول جلسه بعد هم دکتر.... اومد سر کلاس کاری کرد برق گرفتمون و هر چی ذکر بلد بودیم گفتیم تا خدای نکرده بلایی سرمون نیاد. آخه اول اومد سلام نگفته به یکی از دخترا گیر داد که آناتومیکال پوزیشن وایسته (به عنوان پزسش کلاسی) یادم نیست کی بود ولی خوب یادمه چه قدر سرخ شده بود می شد از چشاش خوند که آرزو می کرد که مریض می شد و اون روز از تخت بیرون نمی یومد بعد هم به یکی دیگه گیر داد و یه سوال دیگه پرسید خدا رو شکر من جون سالم به در بردم


ولی ما بد بختا خبر نداشتیم که آخر ترم این مبحث (مبحث جلسه اول) آسونترین مبحث کل ترم نامیده میشه


چیزه با مزه دیگه در طول ترم این بود که در سر تا سر ترم تمام اساتید محترم ،عزیز و دوست داشتنی (مرد و زن هم فرق نمی کنه) کارشون این بود که اگه قرار بود سوالی پرسیده شه 90% موارد مخاطب دخترای بیچاره بودن و ما با کمال آرامش منتظر گاف دادن بیچاره ها(1) می نشستیم هر چند دکتر.........(استاد بافت) یه چند باری از پسرا پرسید که از بد واقعه منم جزو محکومین بودم هر چند به خیر گذشت(تقریبا)


(1)هر چند بیچاره نیستن اگه به من بود این دخترا نه بیچارا نه گناه دارن بیچاره ما پسراییم که...(بقیشو هر کی به میله خودش تکمیل کنه)


ضمنا اگه کسی از جمله بالا ناراحت شد امیدوارم خیلی ناراحت نشده باشه و اگه پسری احساس کرد بهش توهین شده و یا غرورش زیر سوال رفته اصلا مهم نیست


بخش دوم: خاطرات ترم


چند تا از خاطرات باحال آخر ترم


خوابم می یاد:


یه روز صبح وقتی بیدار شدم احساس کردم این آخرین روزای ترم خیلی متفاوتن


واقعا هم متفاوت بودن. یه روز از روزای آخر ترم ساعت اول بافت داشتیم با آقای دکتر ...... اول کلاس خوب شروع شد ولی نمی دونم چرا یهو همه چیز تاریک شد و بعد یه صدایی اومد کلی جا خوردم دکتر بود که منو صدا می کرد(نماینده کلاس بودن این بد بختی رو هم داره که استادا اگه هیچ کسم نشناسن حتما تو رو خوب می شناسن)خلاصه از خواب پریدم ولی چیز با مزه تر خوابیدن یکی از دخترا سر کلاس همون استاد بود که بیدار کردنش یه 2 دقیقهای طول کشید معلوم شد خوابش خیلی سنگینه بیچاره استاد تقصیر نداشت خیلی هم عالی درس می داد ولی آخر ترم کسی حوصله درس نداشت.


بریم سد ادامه قصه ساعت بعد آناتومی داشتیم اونم مبحث پرینه کسایی که آناتومی تنه گذروندن همه قبول دارن که چرند ترین مبحث تنه پرینه است (اگه کسی قبول نداره بیاد پیشه خودم قانعش می کنم) منم برای جلو گیری از خواب به سروش هم کلاسی هفت سال گذشته و آیندم گفتم بیاد بغلم بشینه اگه دید دارم می خوابم بیدارم کنه ولی چون زمانی بگذشت ما به درستی در یافتیم که ما مرد ره پرینه نیستیم و آغاز کردیم به تورق خاطرات طفولیت (چه دوران شیرینی بود)بعد لحظاتی استاد بانگ بر آورد ای فلان این که اکنون گفتم دو باره بگو.


گفتم:"اهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه"


گفت "منفی گرفتی" و حسابی حال مارو گرفت منم بعد کلاس عین یه مرد واقعی با کمال غرور رفتم جلوش گفتم:"استاد ما غاط کردیم ببخش که 0.3 هم 0.3 وما جوان و جاهل بودیم وگفتم آنچه در ساعت قبل بر من رفته بود که در سر کلاس به فضل رفته بودم" و استاد مرحمت نومدند بی خیالی طی کرد و گفت:"چون نماینده خوبی بودی این بار منفی رو پاک می کنم ولی دفعه دیگه (ترم دیگه) من می دونم با تو)


ترشی:


این نصیحت رو از من بشنوید هیچ موقع امتحانات تصمیم نگیرید تو خونه کمک کنید چون وضعتون میشه عین من چند روز پیش اومدم یه کار خیر بکنم یه پیش دستی برداشتم رفتنم از انبار ترشی بیارم اونم چه ترشی سیبزمینی ترشی(یارالمسی)چون من تنها ترشی که دوست دارم همینه مسئولیت آوردنش معمولا با منه خلاصه یه مقدارکی ترشی از دبه کوچیک تو انبار برداشتم اومدم تو آشپز خونه رفتم سمت شیر آب دیدم همه منو با تعجب نگاه می منن اصلا توجه نکردم و قشنگ ترشی رو آب کشیدم یهو داداش کوچیکم گفت"تو حالت خوبه" گفتم چه طور مگه


گفت نابغه اون ترشیه اونو آب نمی کشن


من که تازه فهمیدم چه گافی دادم در جا خودمو زدم به خنگی که من اصلا نمی دونستم ولی بعد از این حادثه دیگه تصمیم گرفتم که اولا دیگه ترشی رو آب نکشم و ثانیا موقع ترم کار خیر نکنم


Sms بازی:


چیز جالب امتحانات ترم sms بازی هاش بود که معمولا تا 2 شب(صبح) طول می کشید و شامل این موارد یود:


عجب ذرس چرندیه


عجب درسه .....


و تموم می کنی؟


تموم شد؟


و جواباش اینا بودن:


موافقم وا قعا چرنده


نه بابا تموم چیه


البته شب آخرین امتحان یه جور دیگه بود پایین رو بخونید می فهمید


شب آخر=شب گریه


داستان از دیشب شروع میشه که من بعد از کلی خر زدن(بهداشت) تصمیم گرفتم 10-15 برگ از 40 برگ رو بی خیال شم و برم 10 دقیقه آخر بازی منچستر رو ببینم و بعد هم بخوابم (ضمنا به منچستریای عزیز قهرمانی این تیم در لیگ برتر رو پیشا پیش تبریک میگم همین طور قهرمانی بارسا در اسپانیا رو به کوری چشم طرفدارای چلسی و رئال)


بازی رو دیدم اومدم بخوابم دیدم اصلا sms نیومده تعجب کردم این شب آخریه چرا هیچ کس sms نداده؟؟؟؟؟؟؟؟ گوشی رو نگاه کردم دیدم این hrancell لعنتی بازم بازی در آورده بعد روشن-خاموش کردن گوشی دیدم اوباما(ماهان هم کلاسی 7 سال گذشته و آیندم) sms داده(u kojae?)(2)


جواب دادم:"behda$te madrese ab va hava monde va daram mixabam           $abet be xeir             va hamcenin aqebate ma v marizaye ayandamono xoda be xeir kone"


جواب داد "حالا هر جوابی داد بی خیال خیلی زیاد 20تا sms خسته کنندست "


ولی در کال نتیجش این بود که من تا ساععت 3 نشستم و تا آخر بهداشت رو خوندم دم ماهان گرو اگه اون نبود کلی چیزارو نخونده باید می رفتم سر جلسه ولی نکته جالب توجه آخرین sms من بود که دقیقا 3 صبح فرستادم in bar bvaqan $ab be xeir     movafaq ba$i lotfan javab nade       (bat a$akor az javab nadadanet)


صبح وقتی امتحان شروع شد هنوز از 15 نو=مره از سوالات نگذشته بودم حساب کردم دیدم 10 گرفتم کلی کیفور شدم تند تند 5-6 نمره دیگه هم سر هم کردم و به جای 40 دقیقه بعد یه ربع ورقرو دادم وقتی رفتم بیرون یکی از سال بالایی ها که منو می شناخت پرسید چه طور بور


گفتم "10 نمره نوشتم برای تضعیف روحیه بچه ها اومدم بیرون" جاتون خالی خیلی حال داد فکر کنم 15-16 گرفته باشم که بسته چون وقتی معدلم به 17 نمی رسید بین معدل 12 تا 16.99 برای من فرقی وجود نداشد و نداره


بعدش هم رفتیمک امتحان بافت عملی دادیم هر چند این وسط خبر ناگوار 5.4 نوره از 20 نمره بسو اومد که حسابی حالمو گرفت و بافت رو هم به نسبتن گند زدم (هر چند جرات نکردم بگم میوفتم چون اگه می گفتم بچه ها زنده زنده منو کباب می کردن)


بعد از این که ما امتحان دادیم یه گروه از دخترا بیرون بودن تا نوبتشون برسه وقتی ما رو دیدن اومدن طرفمنو که لام ها رو بپرسن منم که آدم خوب با حوصله همرو گفتم ولی دکتر از ما زرنگتر بود و لامای اونارو عوض کرد


بعدش هم با آرمان رفتیم سینما رسیدم خونه ساعت 6 بود حسابی خسته بودم تا 9 عین خرس خوابیدم وقتی هم بیدار شدم شروع کردم به نوشتن حتی وقتی مامانم اینا خواستن برن خونه مادر بزرگم بازم نشستم تایپیدم  والان خم دارم از کوردر سر درد و پا درد میمیرم


بخش سوم :کوچه


این شعر از فریدون مشیری رو چندین بار خوندم هر بارم بیشتر خوشم اومد حتما اینو بخونید و نظرتون رو در موردش برام بذارید


 


بی تو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
 همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
 تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


(1)دلیل استفاده از تقویم فرنگی(میلادی) کلاسش نبود چو تاریخ رو از گوشیم نگاه می کردم تو متن اصلی تاریخ میلادی بود


(2) متن کاما sms بازی رو نوشتم اگه یکم خوندنش سخته ببخشید ضمنا تو sms های من


x=خ


$=ش


=qق


=cچ هستن زیاد تعجب نکنید ضمنا متنای sms هارو از سمت چپ صفحه به راست بخونید


 

ترم اول = چگونگی سقوط یک انسان

 


 


مقدمه:


اگه بخواید بدونید چرا این عنوان رو انتخاب کردم باید بگم که امروز بعد امتحان ساعت 1:30 بود که رسیدیم (من و رفیقم) به سینما. فیلم احضار شدگان رو دیدیم (توصیه می کنم اگه ندیدید پولتون رو دور نرزید) بعد فیلم رفیقم گیر داد چرا دپرسی راستشو بخواید تو فکر بودم که ترم اول چه طور گذشت خوب ؟ بد؟ رویایی؟ جهنمی؟ رفیقم می گفت: "اگه یه نفر بخواد راضی باشه باید تو یاشی" نمی دونم شاید راست می گفت ولی شما خودتون قضاوت نید خوب بود یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دیشب تا 3 بعد نصفه شب نشستم بهداشت خوندم آخرش هم امروز بعد امتحان که بررسی کردم دیدم حدود 14- 15 بیشتر نمیشم ولی اوایل ترم طوری وضعم توپ بود که نگو:یه خاطره از خودم در می کنم متوجه می شید:


یثک روز سر کلاس زبان نرفته بودم(جیمیده بودم) که بعد کلاس بچه ها گفتن "خانم ..... گبیر داده بود شهاب (البته اون اسمه فامیامو گفته بود) کیه؟؟؟؟؟؟؟؟" گفتم چه طور گفتن"گفت: این شهاب کیه دخترا منو کچل کردن نمرشو ازم بگیرن"


این فقط یه مثال بود خیای مثال های دیگرم هست که برای او نرفتن منابعم از ذکرشون معذورم چون اگه بگم منابعم پوست کنده میشن !!!!!!!!!!!!!!!


حالا با چنین افتی من موفق بودم هرچند بر عکس همه آدما من نمرات اختصاصی هام بالاتر از عمومی هام بود ولی درز هر صورت گند زدم به امتحانات (اگه رفیقم اینجا بود می گفت "شهاب خفه شو!!!! تو گند زدی یا من که دارو مشروط می شم" ولی با کمال تاسف معدلم به خاطر کم کاری خودم آ نمی شه در حالی معدل ن.س احتمالا آ میشه خوش به حالش


آغازه:


گفته بودم دارم این ور اون ور می نویسم تا یهو آپ کنم تازه کلی خاطر هم از ترم اول حاظر کردم که بنویسم اگه حوصله ندارید همشون رو بخونید من بالای هر بخش یه خلاصه ای می ذارم خودتون انتخاب کنید به خونید یا نه در هر صورت من توصیه می کنم همشو بخونید:


ببخشید عکس و تصاویر متحرک نداره اگه فرصت کنم فردا اضافه می کنم


بخش اول: دپرسی


فرجه موقع دپرس شدن من بود از متن پایین کاملا اینو متوجه می شید چه روزای بدی بود( پارا گراف های زیر(برگزیده ای از 40-50 پستیه که این مدت تو ذهنم یا رو کاغذ نوشتم)


8/1/2009(1)  (19/10/87)    پنج شنبه    ساعت 17:34


-بارون می بارید، تند تند می بارید،انگار آسمون می خواست بگه"منو هم بیبینید"


-بارون می بارید و سایبانی نبود و گزیری جز خیس شدن


-برون می بارید و جاده تنها رهگذر بود، تنها کسی کسی بود که تا بی کران رفته بود، تنها تنها رفته     بود


-بارون می بارید و شالیزار ها را نوازش می کرد، انگار برایشان لالایی می خواند،لالایی می خواند تا بخوابند و در فراق بهار سبز نگریند


-بارون می بارید و من می نوشتم و جاده را می دیدم که تنها می رفت،انگار در بیکران کسی منتظر او بود


-بارون می بارید و شالیزارها خفته اند زرد و بی روح


-بارون می بارید ولی کسی از آسمون نپرسید که چرا می بارد؟ شاید او هم دلش گرفته بود و گریه می کرد


-باران می بارید...


8/1/2009   (19/10/87)    پنج شنبه      ساعت 18:08


          نمازم که تموم شد(محض ریا گفتم که بدونید منم نماز می خونم)دیدم تمام نماز فکر این بودم که تو بلاگم چی بنویسم و اصلا حواسم جمع نبوده می دونم اون دنبا خدا بلاگ داغ به پشتم می زنه تا دیگه حواسم جمع باشه.


9/1/2009   (20/10/87)   جمعه         ساعت23:12


          جای همتون خالی ،نمی دونید اینجا چه خبره، اگه می دونستید!!!!!!!


اگه می دونستید حتما با سر میومدید اینجا.


اینجا اوضاع توپ توپ


ساعت 11:09 دقیقه شب و من حسابی سر حالم آخه بیرون یه خبراییه


آره دوباره داره بارون می باره (حتما می گید اینم ما رو خفه کرد با بارون)


کلی دپرس بودم خوب قتی این همه روز آدم از صبح تا شب خر بزنه دپرس می شه دیگه ولی الان دوباره حسابی سر حالم(به قول داداش کوچیکم حالا اون قدرم که می گی دیگه نیست!) باید برم سر بافت خدا حافظ


12/1/2009   (23/10/87)    دو شنبه   ساعت 12:42


آروم داشت می رفت. تنها بود. انگار می دونست دیگه هیچکس نگرانش نیست. طوری می رفت انگار نمی خواست برسه.


لبخند می زد ولی تو دلش حسابی بی حوصله بود.



متنم اصلا متوجهش نشده بودم،تا دیدمش و اومدم برم طرفش حال و احوالی بپرسم و باهاش گرم بگیرم شروع کرد به دوئیدن. منم افتادم دنبالش اولش فکر می کردم راحت بهش می رسمولی الان خیلی بعیده بهش برسم....


اول ترم اگه به کسی می گفتم تمام درسامو آ می یارم شاید تو دلش می گفت :"حالا اونقدرم که می گه نه ولی بالا ترین نمرات کلاس چرا می تونه بیاره"


ولی الان داشتم به این فکر می کردم چه طوری بیو شیمی و زبان رو ناپلئونی پاس کنم و اصلا می رسم بهداشت رو یه دور بخونم یا نه(آره تونستم یه دور تموم کنم ولی تا 3 شب (صبح) طول کشید)



اونی که اول متن دنبالش بودم وقتم بودم (حیف که رفت و منو جا گذاشت در حالی که انگشت به دهن بودم


اینجا آسمون اصلا رحم نداره. یه سر می باره منم که دل شکسته و خسته هی دپرستر می شم اگه نمی نوشتم شاید تا حالا دق کرده بودم.حسابی خستم، دیگه نمی کشم،نمی تونم ، نمی خوام


تصمیم گرفتم ترم دیگه مثل آدم درس بخونم آخه منو نگرانی برای پاس کردن


 


15/1/2009   (26/10/87)    پنج شنبه      ساعت 1:50


 


امروز وقتی داشتم مباحث جلسه اول آناتومی رو مرور می کردم کلی تعجب کردم.


کلا 20 دقیقه خوندنش طول کشید ولی وقتی آقای دکتر... همیترو اول ترم گفت ما هممون مثل جن زده ها شده بودیم انگار چه مصیبتی بهمون وارد شده شاخ در آورده بودیم خیلی ها گفتیم :"بی خیال بابا ما پزشکی نخواستیم ، خیلی سخته"


تازه اول جلسه بعد هم دکتر.... اومد سر کلاس کاری کرد برق گرفتمون و هر چی ذکر بلد بودیم گفتیم تا خدای نکرده بلایی سرمون نیاد. آخه اول اومد سلام نگفته به یکی از دخترا گیر داد که آناتومیکال پوزیشن وایسته (به عنوان پزسش کلاسی) یادم نیست کی بود ولی خوب یادمه چه قدر سرخ شده بود می شد از چشاش خوند که آرزو می کرد که مریض می شد و اون روز از تخت بیرون نمی یومد بعد هم به یکی دیگه گیر داد و یه سوال دیگه پرسید خدا رو شکر من جون سالم به در بردم


ولی ما بد بختا خبر نداشتیم که آخر ترم این مبحث (مبحث جلسه اول) آسونترین مبحث کل ترم نامیده میشه


چیزه با مزه دیگه در طول ترم این بود که در سر تا سر ترم تمام اساتید محترم ،عزیز و دوست داشتنی (مرد و زن هم فرق نمی کنه) کارشون این بود که اگه قرار بود سوالی پرسیده شه 90% موارد مخاطب دخترای بیچاره بودن و ما با کمال آرامش منتظر گاف دادن بیچاره ها(1) می نشستیم هر چند دکتر.........(استاد بافت) یه چند باری از پسرا پرسید که از بد واقعه منم جزو محکومین بودم هر چند به خیر گذشت(تقریبا)


(1)هر چند بیچاره نیستن اگه به من بود این دخترا نه بیچارا نه گناه دارن بیچاره ما پسراییم که...(بقیشو هر کی به میله خودش تکمیل کنه)


ضمنا اگه کسی از جمله بالا ناراحت شد امیدوارم خیلی ناراحت نشده باشه و اگه پسری احساس کرد بهش توهین شده و یا غرورش زیر سوال رفته اصلا مهم نیست


بخش دوم: خاطرات ترم


چند تا از خاطرات باحال آخر ترم


خوابم می یاد:


یه روز صبح وقتی بیدار شدم احساس کردم این آخرین روزای ترم خیلی متفاوتن


واقعا هم متفاوت بودن. یه روز از روزای آخر ترم ساعت اول بافت داشتیم با آقای دکتر ...... اول کلاس خوب شروع شد ولی نمی دونم چرا یهو همه چیز تاریک شد و بعد یه صدایی اومد کلی جا خوردم دکتر بود که منو صدا می کرد(نماینده کلاس بودن این بد بختی رو هم داره که استادا اگه هیچ کسم نشناسن حتما تو رو خوب می شناسن)خلاصه از خواب پریدم ولی چیز با مزه تر خوابیدن یکی از دخترا سر کلاس همون استاد بود که بیدار کردنش یه 2 دقیقهای طول کشید معلوم شد خوابش خیلی سنگینه بیچاره استاد تقصیر نداشت خیلی هم عالی درس می داد ولی آخر ترم کسی حوصله درس نداشت.


بریم سد ادامه قصه ساعت بعد آناتومی داشتیم اونم مبحث پرینه کسایی که آناتومی تنه گذروندن همه قبول دارن که چرند ترین مبحث تنه پرینه است (اگه کسی قبول نداره بیاد پیشه خودم قانعش می کنم) منم برای جلو گیری از خواب به سروش هم کلاسی هفت سال گذشته و آیندم گفتم بیاد بغلم بشینه اگه دید دارم می خوابم بیدارم کنه ولی چون زمانی بگذشت ما به درستی در یافتیم که ما مرد ره پرینه نیستیم و آغاز کردیم به تورق خاطرات طفولیت (چه دوران شیرینی بود)بعد لحظاتی استاد بانگ بر آورد ای فلان این که اکنون گفتم دو باره بگو.


گفتم:"اهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه"


گفت "منفی گرفتی" و حسابی حال مارو گرفت منم بعد کلاس عین یه مرد واقعی با کمال غرور رفتم جلوش گفتم:"استاد ما غاط کردیم ببخش که 0.3 هم 0.3 وما جوان و جاهل بودیم وگفتم آنچه در ساعت قبل بر من رفته بود که در سر کلاس به فضل رفته بودم" و استاد مرحمت نومدند بی خیالی طی کرد و گفت:"چون نماینده خوبی بودی این بار منفی رو پاک می کنم ولی دفعه دیگه (ترم دیگه) من می دونم با تو)


ترشی:


این نصیحت رو از من بشنوید هیچ موقع امتحانات تصمیم نگیرید تو خونه کمک کنید چون وضعتون میشه عین من چند روز پیش اومدم یه کار خیر بکنم یه پیش دستی برداشتم رفتنم از انبار ترشی بیارم اونم چه ترشی سیبزمینی ترشی(یارالمسی)چون من تنها ترشی که دوست دارم همینه مسئولیت آوردنش معمولا با منه خلاصه یه مقدارکی ترشی از دبه کوچیک تو انبار برداشتم اومدم تو آشپز خونه رفتم سمت شیر آب دیدم همه منو با تعجب نگاه می منن اصلا توجه نکردم و قشنگ ترشی رو آب کشیدم یهو داداش کوچیکم گفت"تو حالت خوبه" گفتم چه طور مگه


گفت نابغه اون ترشیه اونو آب نمی کشن


من که تازه فهمیدم چه گافی دادم در جا خودمو زدم به خنگی که من اصلا نمی دونستم ولی بعد از این حادثه دیگه تصمیم گرفتم که اولا دیگه ترشی رو آب نکشم و ثانیا موقع ترم کار خیر نکنم


Sms بازی:


چیز جالب امتحانات ترم sms بازی هاش بود که معمولا تا 2 شب(صبح) طول می کشید و شامل این موارد یود:


عجب ذرس چرندیه


عجب درسه .....


و تموم می کنی؟


تموم شد؟


و جواباش اینا بودن:


موافقم وا قعا چرنده


نه بابا تموم چیه


البته شب آخرین امتحان یه جور دیگه بود پایین رو بخونید می فهمید


شب آخر=شب گریه


داستان از دیشب شروع میشه که من بعد از کلی خر زدن(بهداشت) تصمیم گرفتم 10-15 برگ از 40 برگ رو بی خیال شم و برم 10 دقیقه آخر بازی منچستر رو ببینم و بعد هم بخوابم (ضمنا به منچستریای عزیز قهرمانی این تیم در لیگ برتر رو پیشا پیش تبریک میگم همین طور قهرمانی بارسا در اسپانیا رو به کوری چشم طرفدارای چلسی و رئال)


بازی رو دیدم اومدم بخوابم دیدم اصلا sms نیومده تعجب کردم این شب آخریه چرا هیچ کس sms نداده؟؟؟؟؟؟؟؟ گوشی رو نگاه کردم دیدم این hrancell لعنتی بازم بازی در آورده بعد روشن-خاموش کردن گوشی دیدم اوباما(ماهان هم کلاسی 7 سال گذشته و آیندم) sms داده(u kojae?)(2)


جواب دادم:"behda$te madrese ab va hava monde va daram mixabam           $abet be xeir             va hamcenin aqebate ma v marizaye ayandamono xoda be xeir kone"


جواب داد "حالا هر جوابی داد بی خیال خیلی زیاد 20تا sms خسته کنندست "


ولی در کال نتیجش این بود که من تا ساععت 3 نشستم و تا آخر بهداشت رو خوندم دم ماهان گرو اگه اون نبود کلی چیزارو نخونده باید می رفتم سر جلسه ولی نکته جالب توجه آخرین sms من بود که دقیقا 3 صبح فرستادم in bar bvaqan $ab be xeir     movafaq ba$i lotfan javab nade       (bat a$akor az javab nadadanet)


صبح وقتی امتحان شروع شد هنوز از 15 نو=مره از سوالات نگذشته بودم حساب کردم دیدم 10 گرفتم کلی کیفور شدم تند تند 5-6 نمره دیگه هم سر هم کردم و به جای 40 دقیقه بعد یه ربع ورقرو دادم وقتی رفتم بیرون یکی از سال بالایی ها که منو می شناخت پرسید چه طور بور


گفتم "10 نمره نوشتم برای تضعیف روحیه بچه ها اومدم بیرون" جاتون خالی خیلی حال داد فکر کنم 15-16 گرفته باشم که بسته چون وقتی معدلم به 17 نمی رسید بین معدل 12 تا 16.99 برای من فرقی وجود نداشد و نداره


بعدش هم رفتیمک امتحان بافت عملی دادیم هر چند این وسط خبر ناگوار 5.4 نوره از 20 نمره بسو اومد که حسابی حالمو گرفت و بافت رو هم به نسبتن گند زدم (هر چند جرات نکردم بگم میوفتم چون اگه می گفتم بچه ها زنده زنده منو کباب می کردن)


بعد از این که ما امتحان دادیم یه گروه از دخترا بیرون بودن تا نوبتشون برسه وقتی ما رو دیدن اومدن طرفمنو که لام ها رو بپرسن منم که آدم خوب با حوصله همرو گفتم ولی دکتر از ما زرنگتر بود و لامای اونارو عوض کرد


بعدش هم با آرمان رفتیم سینما رسیدم خونه ساعت 6 بود حسابی خسته بودم تا 9 عین خرس خوابیدم وقتی هم بیدار شدم شروع کردم به نوشتن حتی وقتی مامانم اینا خواستن برن خونه مادر بزرگم بازم نشستم تایپیدم  والان خم دارم از کوردر سر درد و پا درد میمیرم


بخش سوم :کوچه


این شعر از فریدون مشیری رو چندین بار خوندم هر بارم بیشتر خوشم اومد حتما اینو بخونید و نظرتون رو در موردش برام بذارید


 


بی تو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
 همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
 تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


(1)دلیل استفاده از تقویم فرنگی(میلادی) کلاسش نبود چو تاریخ رو از گوشیم نگاه می کردم تو متن اصلی تاریخ میلادی بود


(2) متن کاما sms بازی رو نوشتم اگه یکم خوندنش سخته ببخشید ضمنا تو sms های من


x=خ


$=ش


=qق


=cچ هستن زیاد تعجب نکنید ضمنا متنای sms هارو از سمت چپ صفحه به راست بخونید