۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

من و علی کریمی

همیشه پستام با سلام شروع شدن پس به رسم همیشگی

سلام
امیدوارم خورشید فقط برای خندونن لباتون طلوع کنه
اگه دقت کرده باشین تعداد کامنتام رفته بالا(شیطونک) خلاصه محبوبیت دیگه چه می شه کرد ولی دلیلش اینه که اینجا جواب هر کامنت یه کامنت محسوب می شه
ضمنا من از این به بعد جواب تمام کامنتارو قبل از گذاشتن پست بعدی به صورت مجزا می دم اگه دوس داشتین می تونین ببینین.(اگر دوس نداشتی بازم ببینین)

من و علی کریمی 
با توجه به افت درسی من در این ترم دوستان هریک نظرات کارشناسی ارائه کردند که در زیر ارائه می گردد:(البته با توجه به مردود بودن نظریه عاشق شدن بنده این نظریه مطرح نشد)

آرمان:
داری می خونی فقط بد آوردی
من:  حرفه مفت نزن وگرنه خفت می کنم خرخون
مرتضی:
یه سری تفریحات جالب تر از درس پیدا کردی؟
من: نه بابا از بی کاری با گوشی بلاگ می خونم که تفریح جدیدی نیستش
مامانم:  
در طی یک اعلام نظر فوق العاده من رو متعجب و حیران گرداند:
تو تمام مثل علی کریمی هستی؟؟؟
من: چرا اون وقت آخه!!! من که اصلا فوتبال بلد نیستم و توپ به تنهایی هم منو دریپ می زنه چی برسه که تیرک هم کمکش کنه

مادر جان: نه -خره- تو اخلاق نه بازی(مادر جان خره رو نگفت ولی تو انتهای هنجرش بین تارهای صوتی کاذب و حقیقی من دیدم  این کلام رو که البته از دهان خارج نشد)
مادر جان:  علی کریمی هرجا میره زود بازیش گل می کنه خودشو می کشه تا نشون بده بهترین بعدش که همه فهمیدن خوبه ول می کنه تو امارات همین کار رو کرد  تو آلمان همین کار رو کرد تو ایران هم همین کار رو می کنه
من : کاملا شاخ در آوردم و تازه فهمیدم این برنامه نود چه قد بد  آموزی داشته واسه  مادر بنده راستش ترتیب تیمای لیگ برتر رو بهتر از من می دونه الان... (توصیه می شود در صورتی که نتایج بازی ها یا اسم بازیکنان تیم ها لازم داشتید با تلفن از مادرتون بپرسید چون مطمئنا اوناهم می دونن)

راستش مامانم راس می گه من همیشه می جنگم تا چیزی رو به دست بیارم و وقتی به دست میارمش برام بی ارزش می شه و ولش می کنم (خرم نه؟؟؟) من کلی خوندم تا همه بفهمن من درسام خوبه و کنکور فقط یه بد شانسی بوده ولی خوب الان دیگه همه فهمیدن و من علاقه به درس خوندن ندارم  هرچند برای جلب توجه خرخون بودن راه خوبیه ولی خوب من اصلا حوصله جلب توجه رو هم ندارم آخه ترم 2 به اندازه کافی جلب توجه کردم و الان در بی انگیزگی موندم:
اگه به نظرتون راهی رسید برای خر زدن بهم بگید وگرنه شرایطی مشروطی و درسایی که برای علوم پایه پاس کردنشون ضروری نیست رو بگین تا ما هم بدونیم

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

کلاس مارو دزدیدن دارن باهاش پز می دن

دا
سلام

خسته نوشت:

خوب الان بیش از حد خستم دو روز که بعد ظهرا نخوابیدم و با 4 ساعت خواب شب زندم فک کنم دیگه با چایی نشه همیشه شارژ بود و با 4 ساعت خوابیدن درس خوند.

امروز تو راه نمایشنامه خونی داشتم با آرمان حرف می زدم نمی دونم چی شد که در مورد زندگی که آرزشو دارم شروع کردم به گفتن وقتی تموم شد آرمان با کمال بی حسی گفت: اینا که همش یه زندگی معمولیه.

نمی تونین بفهمین چه قد آرزو دارم یه زندگی معمولی داشته باشم ولی خوب من ذاتم خرابه و هر کاری رو تعطیل می کنم یه هفته بعدش می بینم یه کار جدید رو شروع کردم.

ستاره دار می شویم:

خوب راستش مشکل از اونجایی شروع شد که استاد ادبیات حالیش نبود کجا اومده درس می ده و تو کلاس هر چی شایسته خودش بود به ما ها می گفت(البته این قدرام اوضاع خراب نبودا). خلاصه کار به جایی رسید که یکی از بچه ها رو از کلاس بیرون انداخت (من با 86 کلاس گرفتم اکثرا سال بالایی هستن) ما هم تصمیم گرفتیم کلاس رو تحریم کنیم خلاصه با اون رفیقمون رفتیم سر کلاس استاد اومد بهش گفت بره بیرون و ما هم به دنبالش کلاس رو ترک کردیم نمی تونین تصور کنین چه حالی داد واقعا لذت بخش بود من قبلا هم از این کارا تو طرح ولایت کرده بودم ولی اونجا خیالمون راحت بود هچ دردسری درست نمی شه ولی اینجا همه مون از درس و واحدش گذشتیم و رفتیم بیرون (به جز چند نفر که ازشون انتظار دیگه ای نمی رفت) رفتیم با دکتر .... رئیس دانشکده صحبت کردیم ازمون خواست بریم سر کلاس ما هم گفتیم باشه به خاطر شما می ریم (دکتر قول های خوبی داد الان هم پی گیر شده مشکل رو عوض کنه ببخشید استاد رو البته باید نمره رو آخر ترم بشماریم ببینم دکتر چند مرده پزشکه)

خلاصه وقتی رفتیم سر کلاس استاد گرام شروع کرد به حضور و غیاب و کنار اسم ما که پایه های حکومتش رو لرزونده بودیم یه علامت کوچیک گذاشت:

و این گونه بود که من اولین ستاره عمرم رو گرفتم

دعا کنین استاد عوض شه وگرنه افتادیم یکیه