۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

سلام خوبید؟


دیشب


 



دیشب آسمون بارید


یهو بغضش می ترکید......... دوباره آروم می شد


ولی دوباره بغض گلوشو فشار می داد و مجبورش می کرد بباره


چه قد شبیه من شده این آسمون


رادیو


دیشب تو ماشین نشسته بودم پیچ رادیو باز بود


برام عجیب بود راننده به جای آهنگای معمول (که بهضی هاشون واقعا آدمو ناراحت می کنن و انگار نه انگار که تاکسی وسیله عمومی نه مال باباش) رادیو رو روشن کرده بود


تو حال خودم بودم یهو یه قسمتش بد جور ذهنم رو مشغول کرد:


((اَللّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَاَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ، وَعَظُمَ فیما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ، اَللّـهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُكَ وَعَلا مَكانُكَ وَخَفِی مَكْرُكَ وَظَهَرَ اَمْرُكَ وَغَلَبَ قَهْرُكَ وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ وَلا یُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ، اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبی غافِراً، وَلا لِقَبائِحی ساتِراً، وَلا لِشَیء مِنْ عَمَلِی الْقَبیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَكَ ))


اینم ترجمش:


(خدايا من از تو مانند سائلى در خواست مى‏كنم كه در شدت فقر و بيچارگى باشد و تنها به درگاه تو در سختيهاى عالم عرض حاجت كند و شوق و رغبتش به نعم ابدى كه حضور توست باشد
اى خدا پادشاهى تو بسيار با عظمت است و مقامت بسى بلند است و مكر و تدبيرت در امور پنهان است
و فرمانت در جهان هويداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و كسى از قلمرو حكمت فرار نتواند كرد
خدايا من كسى كه گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و كارهاى بدم (از لطف و كرم) به كار نيك بدل كند جز تو كسى نمى‏يابم (كه خدا اين تواند) )


قبلا هم شنیده بودم ولی ایت بار یه جور دیگه بود


این بار از ته دل قبول داشتم که کم آوردم


با آرمان داشتیم صحبت می کردیم گفتم شدم عین بیمارای سرطانی تو آخرین روزا منتظر معجزه ولی حیف زندگی فیلم نیست تازه اگه بگیم فیلمه آخرش معمولا عین درباره الی تموم می شه.


می دونم که اگه بخواد می تونه ولی خوب چاره چیه زور که نیست اون خداست و من بنده چاره ای جز تسلیم نیست


وقتی آرمان ازم در مورد ترم سوم پرسید برا اولین بار تو عمرم گفتم هیچ برنامه ای ندارم


میگم عجیبه چون من برا ۳-۴ سال بعد معمولا برنامه داشتم چی برسه به ۲ ماه دیگه


پ.ن ببخشید می خواستم یه خاطره با مزه بنویسم ولی این حرفا بدجور تو ذهنم می چرخید


پ.ن آهنگ وبلاگم رو عوض کردم ولی مطمئنم که اگه عمری باشه بازم می ذارمش


پ.ن من ۴ روز نت ندارم ببخشید اگه نمی تونم کامنت بذارم ولی باگوشی پستاتون رو می خونم نت گیرم بیاد کامنتم می ذارم


پ.ن خوب آرمان می ناله از بی موضوعی ولی من اون قد موضوع دارم که می تونم تا آخر تابستون روزی ۲ بار آپ کنم ولی سعی می کنم هر جور شده هر هفته یه آپ کنم نه بیشتر نه کمتر



جایزه:


هرکی بتونه بگه متن عربی مال کجا یا چیه یه جایزه ارزنده داره ۱۰ سفر به همراه فامیل به آقا سید شریف از طرف آرمان( خوب چیه  اگه قرار برا نیلوفر نرگس سفر ببره چرا آرمان واسه من نبره)

سلام خوبید؟


دیشب


 



دیشب آسمون بارید


یهو بغضش می ترکید......... دوباره آروم می شد


ولی دوباره بغض گلوشو فشار می داد و مجبورش می کرد بباره


چه قد شبیه من شده این آسمون


رادیو


دیشب تو ماشین نشسته بودم پیچ رادیو باز بود


برام عجیب بود راننده به جای آهنگای معمول (که بهضی هاشون واقعا آدمو ناراحت می کنن و انگار نه انگار که تاکسی وسیله عمومی نه مال باباش) رادیو رو روشن کرده بود


تو حال خودم بودم یهو یه قسمتش بد جور ذهنم رو مشغول کرد:


((اَللّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَاَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ، وَعَظُمَ فیما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ، اَللّـهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُكَ وَعَلا مَكانُكَ وَخَفِی مَكْرُكَ وَظَهَرَ اَمْرُكَ وَغَلَبَ قَهْرُكَ وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ وَلا یُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ، اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبی غافِراً، وَلا لِقَبائِحی ساتِراً، وَلا لِشَیء مِنْ عَمَلِی الْقَبیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَكَ ))


اینم ترجمش:


(خدايا من از تو مانند سائلى در خواست مى‏كنم كه در شدت فقر و بيچارگى باشد و تنها به درگاه تو در سختيهاى عالم عرض حاجت كند و شوق و رغبتش به نعم ابدى كه حضور توست باشد
اى خدا پادشاهى تو بسيار با عظمت است و مقامت بسى بلند است و مكر و تدبيرت در امور پنهان است
و فرمانت در جهان هويداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و كسى از قلمرو حكمت فرار نتواند كرد
خدايا من كسى كه گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و كارهاى بدم (از لطف و كرم) به كار نيك بدل كند جز تو كسى نمى‏يابم (كه خدا اين تواند) )


قبلا هم شنیده بودم ولی ایت بار یه جور دیگه بود


این بار از ته دل قبول داشتم که کم آوردم


با آرمان داشتیم صحبت می کردیم گفتم شدم عین بیمارای سرطانی تو آخرین روزا منتظر معجزه ولی حیف زندگی فیلم نیست تازه اگه بگیم فیلمه آخرش معمولا عین درباره الی تموم می شه.


می دونم که اگه بخواد می تونه ولی خوب چاره چیه زور که نیست اون خداست و من بنده چاره ای جز تسلیم نیست


وقتی آرمان ازم در مورد ترم سوم پرسید برا اولین بار تو عمرم گفتم هیچ برنامه ای ندارم


میگم عجیبه چون من برا ۳-۴ سال بعد معمولا برنامه داشتم چی برسه به ۲ ماه دیگه


پ.ن ببخشید می خواستم یه خاطره با مزه بنویسم ولی این حرفا بدجور تو ذهنم می چرخید


پ.ن آهنگ وبلاگم رو عوض کردم ولی مطمئنم که اگه عمری باشه بازم می ذارمش


پ.ن من ۴ روز نت ندارم ببخشید اگه نمی تونم کامنت بذارم ولی باگوشی پستاتون رو می خونم نت گیرم بیاد کامنتم می ذارم


پ.ن خوب آرمان می ناله از بی موضوعی ولی من اون قد موضوع دارم که می تونم تا آخر تابستون روزی ۲ بار آپ کنم ولی سعی می کنم هر جور شده هر هفته یه آپ کنم نه بیشتر نه کمتر



جایزه:


هرکی بتونه بگه متن عربی مال کجا یا چیه یه جایزه ارزنده داره ۱۰ سفر به همراه فامیل به آقا سید شریف از طرف آرمان( خوب چیه  اگه قرار برا نیلوفر نرگس سفر ببره چرا آرمان واسه من نبره)