۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

من + رفتن


 


سلام


می خوام آپ کنم ولی از اون آپایی که یه چیزی بهم می گه الان نباید آپ کنی نمی دونم چرا شاید به خاطر روحیه کسلم


دیروز بعد نماز صبح خوابیدم تا ظهر بلند شدم نماز خوندم یه ساعت مطالعه کردم و نیم ساعت نت بودم و خوابیدم تا نیم ساعت مونده به افطار توی عمر من چنین اتفاقی نیوفتاده بود چون من معمولا ونقدر انرژی دارم که می تونم اصلا نخوابم (البته به جز سر کلاس درس)


از این به بعد من ته نوشته هام نوشته هایی مثل غض تو ته نوشته قبلیم می ذارم راستش یهو به سرم زده و از این نوشته ها نوشته می شن لطفا داستان عاشقانه برا من در نیارین من معمولا هر مدتی یه جور نشتنم می گیره و اگه ننویسم دیونه می شم (ضمنا اگه خیلی ضعیفا ببخشید تجربم کمه ان شا الله یاد می گیرم شاید یه روزی به درد خورد)


من کی هستم:(خیلی کوناه می گم چون حوسله پست بلند ندارم)


۱. اگه چیزی رو بخوام حتب اگه احتمال به دسست آوردنش نزدیک صفر باشه تمام تلاشم رو می کنم حتی اگه تموم دنیا بگن نمی شه لااقل بعدش اگه نشه دلم نمی سوزه که کم کاری کردم


۲. به غایت مغرورم این که بمیرم برام راحت تر تا غرورم رو زیر پا بذارم


۳. اصلا عذر خواهی نمی کنم فقط ۳ بار مجبور شد عذر خواهی کنم که یه بارش هم به خاطر شرایط بود و اگه عذر خواهی نمی کردم دیگری زیر سوال می رفتژ


۴. ۹۹ درصد موارد لبخند می زنم ولی خدا به داد برسه اون یک درصد رو


۵. در اون یک درصد که عصبانی می شم واقعا عصبانیم و امکان دره حرفی بزنم که بعدا پشیمون شم (البته فقط یه بار پشیمون شدم که عذر خواهی کردم) البته الان بهتر شدم عصبانی می شم دیگران هم می گم عصبانیه ولی کنترلش دستمه بعضی اوقات وسطش خندم می گیره)


۶. به غایت مهربون و دل رحمم یادم نمی یاد آخرین مورچه ای که کشتم کی بود یا اصلا مورچه ای بود یا نه


۷. خیلی حساسم و زود ناراحت می شم از شوخی بی خود ومعمولا به طور نا خواسته تو چهرم معلوم می شه و قیافم بر می گرده و ضمنا هر حادثه بدی تو زندگیم منو حسابی دپرس می کنه


۸.از فرزاد حسنی سریع البکا ترم


۹. به غایت کم رو هستم وقتی این جمله رو پیش دوستام می گن می گن آره تو که خیلی کم رویی (از من پر رو تر کسی ندیده)


۱۰. شب بیدارم معمولا تا صبح راحت می شینم ولی حتی اگه ۸ شب خوابیده باشم (که تاا حالا قبل ۱۱ که اونم شب کنکور بود) بازم ۶ اگه بیدار شم چرت می زنم شدید داشتم فک می کردم از اون بلاهای که معمولا تا صبح می خوابن سرم بیاد مشکل خاصی نخواهم داشت


۱۱.یه کوچولو بیش فعالم و هم زمانم حد اقل ۲ تا کار انجام می دم همین الان غیر بلاگ نوشتن ۲ تا چیز دیگه باید بنویسم(تو دنیا واقعی) کلی کتاب بخونم و....


۱۲. اصلا عادت ندارم یکی دیگه نقشه بکشه و من انجام بدم ترجیح می دم خودم کا را رو انجام بدم


۱۳. برا این که طولانی نشه بقیم بماند


پ.ن تصمیم دارم یه تعداد لینکارو حذف کنم اگه لینک کسی رو اشتباهی حذف کردم بهم بگه دوباره لینکش کنم


پ.ن از این به بعد هفته ای ۱ بار آپ می کنم


پ.ن یه مدت نمی رسم سر بزنم به همه باید ببخشید


رفتن:


تو رو می بینم که میری


تو دور می شی و من پشت سرت داد می زنم که نرو ......خواهش می کنم که نرو.....اشک می ریزم که نرو...........


ولی تو حتی یه نگاهم بهم نمی کنی تا برا آخرین بار ببینمت........


از خواب می پرم


از ته دل خدا رو شکر می کنم که خواب بود ۵ دقیقه بعد کم کم گیجی و سر دردم تموم میشه


وقتی از منگی در میام تازه یادم میاد و یه لبخند تلخ می زنم یادم میاد که تو رفتی


تو رفتی و دیگه همه چیز تموم شده


تو رفتی و دیگه راه برگشتی نیست


تو رفتی و من حتی هنوز نمی تونم باور کنم که..........


تو رفتی


من + رفتن


 


سلام


می خوام آپ کنم ولی از اون آپایی که یه چیزی بهم می گه الان نباید آپ کنی نمی دونم چرا شاید به خاطر روحیه کسلم


دیروز بعد نماز صبح خوابیدم تا ظهر بلند شدم نماز خوندم یه ساعت مطالعه کردم و نیم ساعت نت بودم و خوابیدم تا نیم ساعت مونده به افطار توی عمر من چنین اتفاقی نیوفتاده بود چون من معمولا ونقدر انرژی دارم که می تونم اصلا نخوابم (البته به جز سر کلاس درس)


از این به بعد من ته نوشته هام نوشته هایی مثل غض تو ته نوشته قبلیم می ذارم راستش یهو به سرم زده و از این نوشته ها نوشته می شن لطفا داستان عاشقانه برا من در نیارین من معمولا هر مدتی یه جور نشتنم می گیره و اگه ننویسم دیونه می شم (ضمنا اگه خیلی ضعیفا ببخشید تجربم کمه ان شا الله یاد می گیرم شاید یه روزی به درد خورد)


من کی هستم:(خیلی کوناه می گم چون حوسله پست بلند ندارم)


۱. اگه چیزی رو بخوام حتب اگه احتمال به دسست آوردنش نزدیک صفر باشه تمام تلاشم رو می کنم حتی اگه تموم دنیا بگن نمی شه لااقل بعدش اگه نشه دلم نمی سوزه که کم کاری کردم


۲. به غایت مغرورم این که بمیرم برام راحت تر تا غرورم رو زیر پا بذارم


۳. اصلا عذر خواهی نمی کنم فقط ۳ بار مجبور شد عذر خواهی کنم که یه بارش هم به خاطر شرایط بود و اگه عذر خواهی نمی کردم دیگری زیر سوال می رفتژ


۴. ۹۹ درصد موارد لبخند می زنم ولی خدا به داد برسه اون یک درصد رو


۵. در اون یک درصد که عصبانی می شم واقعا عصبانیم و امکان دره حرفی بزنم که بعدا پشیمون شم (البته فقط یه بار پشیمون شدم که عذر خواهی کردم) البته الان بهتر شدم عصبانی می شم دیگران هم می گم عصبانیه ولی کنترلش دستمه بعضی اوقات وسطش خندم می گیره)


۶. به غایت مهربون و دل رحمم یادم نمی یاد آخرین مورچه ای که کشتم کی بود یا اصلا مورچه ای بود یا نه


۷. خیلی حساسم و زود ناراحت می شم از شوخی بی خود ومعمولا به طور نا خواسته تو چهرم معلوم می شه و قیافم بر می گرده و ضمنا هر حادثه بدی تو زندگیم منو حسابی دپرس می کنه


۸.از فرزاد حسنی سریع البکا ترم


۹. به غایت کم رو هستم وقتی این جمله رو پیش دوستام می گن می گن آره تو که خیلی کم رویی (از من پر رو تر کسی ندیده)


۱۰. شب بیدارم معمولا تا صبح راحت می شینم ولی حتی اگه ۸ شب خوابیده باشم (که تاا حالا قبل ۱۱ که اونم شب کنکور بود) بازم ۶ اگه بیدار شم چرت می زنم شدید داشتم فک می کردم از اون بلاهای که معمولا تا صبح می خوابن سرم بیاد مشکل خاصی نخواهم داشت


۱۱.یه کوچولو بیش فعالم و هم زمانم حد اقل ۲ تا کار انجام می دم همین الان غیر بلاگ نوشتن ۲ تا چیز دیگه باید بنویسم(تو دنیا واقعی) کلی کتاب بخونم و....


۱۲. اصلا عادت ندارم یکی دیگه نقشه بکشه و من انجام بدم ترجیح می دم خودم کا را رو انجام بدم


۱۳. برا این که طولانی نشه بقیم بماند


پ.ن تصمیم دارم یه تعداد لینکارو حذف کنم اگه لینک کسی رو اشتباهی حذف کردم بهم بگه دوباره لینکش کنم


پ.ن از این به بعد هفته ای ۱ بار آپ می کنم


پ.ن یه مدت نمی رسم سر بزنم به همه باید ببخشید


رفتن:


تو رو می بینم که میری


تو دور می شی و من پشت سرت داد می زنم که نرو ......خواهش می کنم که نرو.....اشک می ریزم که نرو...........


ولی تو حتی یه نگاهم بهم نمی کنی تا برا آخرین بار ببینمت........


از خواب می پرم


از ته دل خدا رو شکر می کنم که خواب بود ۵ دقیقه بعد کم کم گیجی و سر دردم تموم میشه


وقتی از منگی در میام تازه یادم میاد و یه لبخند تلخ می زنم یادم میاد که تو رفتی


تو رفتی و دیگه همه چیز تموم شده


تو رفتی و دیگه راه برگشتی نیست


تو رفتی و من حتی هنوز نمی تونم باور کنم که..........


تو رفتی


۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

من 5 روز دیگه می میرم

سلام


من آدم بد قولی نیستم ولی نوشتن دست خودم نیست وقتی چیزی تو ذهنم میاد با ید بنویسمش


پس اون پست در مورد ویژگیهام بازم بمونه برای بعد


بازی:


من تا حالا هیچ بازی انجام ندادم ولی الان می خوام یه بازی شروع کنم


همین ۵ دقیقه پیش خوندم کتاب ورونیکا می خواهد بمیرد از کوئیلو رو تموم کردم داستان کتاب بماند برید بخونید اما یه سوال:


اگه قرار بود ۵ روز دیگه بمیری تو این ۵ روز چی می کردی؟


روز اول: طی نیم ساعت یه برنامه می ریختم برای طول ۵ روز(الابته عمرا از این برنامه خفنم بیشتر از نصفش انجام بشه)


بعدش با اشتیاق تصمیم می گرفتم زندگی ناممو بنویسم ولی زود خسته می شدم و تصمیممو به ظبط صدامتغییر می دادم و از آرمان می خواستم برام بعد مرگم پیاده و بار نویسیش کنه


و سعی می کردما شبا به هر قیمتی نخوابم (من که شب امتحانونصفه درس خونده می خوابم عمرا این کارو بکنم هر چی باشه از امتحان که مهم تر نیست)


شکلک بالایی قیافه شماست نه من


دو روز اول به بطالت و این شاخه اون شاخه کردن می گذره


روز ۳وم صبح: کاملا دپرسم می خوام گریه کنم داد بزنم ولی فقط می شینم به دیوار روبروم یا به باغچه خونمون زل می زنم ودر سکوت اشک می ریزم و مامانم سعی می کنه دل داریم بده ولی حیف که نمی شه کاری کرد


روز ۴و ۵ یکم حالم بهتر می شه که از نتایج صحبتای مامانم که دیشب قبل از خواب بهم می گفت صبح با همه فامیل با  تلفن خداحافظی می کنم


بعد ظهر با آرمان یه بار دیگه از انتهای منظریه پیاده میام تا سرش بعدش می رم پارک ملت تازه اگه برسمیه سری هم به مدرسم (سمپاد رشت-میرزا کوچک خان) میزنم


با اس ام اس از دوستام خداحافظی می کنم


صبح روز ۵ آپ می کنم از همتون خداحافظی می کنم.


بعد ظهرش دوباره دپرس یه گوشه می شینم و به دیوار زل می زنم تا بمیرم


من مردم


یه خواهش از همه دوستان این بازی رو انجام بدین البته این خواهش در مورد هم دانشگاهی ها و دوستان قدیمی مثل نجمه و سرحال و دکی بارونی و آتس سا  و ... یه تاکید بیشتری داره 


یه سوال؟ بازم پست سیاسی بذارم؟


بغض:


هنوزم بغض گلومو فشار می ده می خوام یه گوشه بشینم به آسمون نگا کنم و آروم آروم قطرات بارون رو از ابرای چشم به دشت قلبم راهی کنم


هنوزم گاهی بی دلیل بغض گلومو می گیره شاید به انتقام اشکای ریخته نشده


هنوزم چشام خیسه شاید یه روز ببندمشون و دیگه آروم شن


هنوزم آسمونم ابریه شاید یه روز آفتاب بتابه شایدم چشام در انتظار آفتاب بمیرن و نبیننش


هنوزم بغض راه گلوم گرفته که می نویسم


می نویسم چون بغض نمی ذاره حرف بزنم


 


 

من 5 روز دیگه می میرم

سلام


من آدم بد قولی نیستم ولی نوشتن دست خودم نیست وقتی چیزی تو ذهنم میاد با ید بنویسمش


پس اون پست در مورد ویژگیهام بازم بمونه برای بعد


بازی:


من تا حالا هیچ بازی انجام ندادم ولی الان می خوام یه بازی شروع کنم


همین ۵ دقیقه پیش خوندم کتاب ورونیکا می خواهد بمیرد از کوئیلو رو تموم کردم داستان کتاب بماند برید بخونید اما یه سوال:


اگه قرار بود ۵ روز دیگه بمیری تو این ۵ روز چی می کردی؟


روز اول: طی نیم ساعت یه برنامه می ریختم برای طول ۵ روز(الابته عمرا از این برنامه خفنم بیشتر از نصفش انجام بشه)


بعدش با اشتیاق تصمیم می گرفتم زندگی ناممو بنویسم ولی زود خسته می شدم و تصمیممو به ظبط صدامتغییر می دادم و از آرمان می خواستم برام بعد مرگم پیاده و بار نویسیش کنه


و سعی می کردما شبا به هر قیمتی نخوابم (من که شب امتحانونصفه درس خونده می خوابم عمرا این کارو بکنم هر چی باشه از امتحان که مهم تر نیست)


شکلک بالایی قیافه شماست نه من


دو روز اول به بطالت و این شاخه اون شاخه کردن می گذره


روز ۳وم صبح: کاملا دپرسم می خوام گریه کنم داد بزنم ولی فقط می شینم به دیوار روبروم یا به باغچه خونمون زل می زنم ودر سکوت اشک می ریزم و مامانم سعی می کنه دل داریم بده ولی حیف که نمی شه کاری کرد


روز ۴و ۵ یکم حالم بهتر می شه که از نتایج صحبتای مامانم که دیشب قبل از خواب بهم می گفت صبح با همه فامیل با  تلفن خداحافظی می کنم


بعد ظهر با آرمان یه بار دیگه از انتهای منظریه پیاده میام تا سرش بعدش می رم پارک ملت تازه اگه برسمیه سری هم به مدرسم (سمپاد رشت-میرزا کوچک خان) میزنم


با اس ام اس از دوستام خداحافظی می کنم


صبح روز ۵ آپ می کنم از همتون خداحافظی می کنم.


بعد ظهرش دوباره دپرس یه گوشه می شینم و به دیوار زل می زنم تا بمیرم


من مردم


یه خواهش از همه دوستان این بازی رو انجام بدین البته این خواهش در مورد هم دانشگاهی ها و دوستان قدیمی مثل نجمه و سرحال و دکی بارونی و آتس سا  و ... یه تاکید بیشتری داره 


یه سوال؟ بازم پست سیاسی بذارم؟


بغض:


هنوزم بغض گلومو فشار می ده می خوام یه گوشه بشینم به آسمون نگا کنم و آروم آروم قطرات بارون رو از ابرای چشم به دشت قلبم راهی کنم


هنوزم گاهی بی دلیل بغض گلومو می گیره شاید به انتقام اشکای ریخته نشده


هنوزم چشام خیسه شاید یه روز ببندمشون و دیگه آروم شن


هنوزم آسمونم ابریه شاید یه روز آفتاب بتابه شایدم چشام در انتظار آفتاب بمیرن و نبیننش


هنوزم بغض راه گلوم گرفته که می نویسم


می نویسم چون بغض نمی ذاره حرف بزنم