۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

ما باز بال گشودیم

بعد نوشت: ما فک کنیم بلاگر با ما قهره چون در لینکدانیمان بالا نمی آییم
ما باز هوایی شده ایم و به ورد پرس رفتیم به دلایل زیر:
1. اینجا خطش قابل خواندن نیست و چشم را اذیت می کند
2. تعدادی از دوستان قدیمی نمی توانستند کامنت بگذارند ما هم سرمان برود نمی گذاریم رفقا بروند
3. آرمان اصرار کرد
بلاگر لنکدونی باحالی داشت ولی حیف نمی شد جواب کامنتارو دندون شکن داد و ما رفتیم
لطفا لینکمان را عوض کنید
بلاگ جدیدم

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

دیگه تموم شد

سلام
پیش نوشت:
من به خاطر پست بی مزه قبلیم متاسفم بی مزه شد ضمنا منبعش جنین شناسی بود و بهزاد بگیرمت پوستت رو می کنم تو نباید من رو می فروختی
تموم شد:
گفته بودم یه خبر خوب دارم که اگه بشنوین از خوشحالی بال در میارین
امروز ساعت 6 صبح تموم شد تموم تموم خیلی سخت بود خیلی خسته شدم ولی تموم شد
الان تو بیست و یکمین صفحم و صفحه بیستم هم تموم شد دیگه کتاب کم کم داره به وسطاش میرسه این کتاب امیدوارم حالا حالاها ادامه داشته باشه
درست حدس زدین دور بیستمم به دور خورشید تموم شد و الان دارم 21دور رو به دور خورشید می زنم
تولدم مبارک
امیدوارم تو این صفحه از دفتر زندگیم علاوه بر اعتماد به نفس یکم امید هم داشته باشم
ما اینیم:
در فامیل ما از این رسما که هر سال تولد همه جشن گرفته بشه نداریم و معمولا تولدها در جمع محدود خانواده برگزار می شه اما من یه چیز دیگم
در سال گذشته 8 آذر جمعه بود از 4 شنبه بنده حس انزلی رفتنم گل کرد و به این خاله بزنگ و به آن خاله بزنگ همه فامیل در این روز مبارک در انزلی خانه خاله بزرگ ما جمع گشته و تولد ما را گرامی داشتند
امسال نیز ما هیچ نکردیم فقط ایستادیم تا به قیمت ریختن خون آن گوسفند خوشگل تولدمان را جشن گرفتیم
سال آینده نیز با توجه به عید زیبای امامت جشن می گیریم کلا بچه های فامیل بماند بر روی دمشان که ما هر سال تولدمان را جشن می گیریم
ببخشید طنز ننوشتم ان شا الله بعد امتحان جنین در روز 4 شنبه سیاه یک حبه طنز می گذاریم