۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

اصلا سیاسی نیست بجون عمه اقدس فقط درد دل

سلام


قرار بود امروز يه پست در مورد خودم بنويسم راستش نوشتم ولي بعد پشيمون شدم ورش داشتم خوب نشده بود ان شا الله پست بعدي


حوب همتون شاهدين من تا حالا حرف سياسي اينجا نزدم الانم قصد حرف سياسي زدن نيست فقط مي خوام درد و دل کنم که نترکم:


اول بگم


من بسيجيم و افتخار مي کنم به بسيجي بودنم اما من زمين تا آسمون افکارم با اون چماق به دستا فرق داره


ضمنا من اصول گريايم ولي زمين تا آسمون تفکراتم با دکتر احمدي نژاد فرق داره


اما اگه ۱۰۰ بار ديگه انتخابات برگزار شه بازم به محمود راي مي دم


برم سر اصل مطلب


قبل انتخابات من نظرم به دکتر لاريجاني نزديکتر بود تا احمدي نژاد


هنوزم همین طوره اما الان از احمدی نژاد دور تر شدم و به لاریجانی نزدیکتر


چند تا سوال؟


چرا اخبار تلویزیون هر روز ۵ دقیقه در مورد شکنجه سیا تفسیر پخش می کنه


چرا یکی از بازداشتگاه ها بسته شد


چرا در مورد مواردی که مجلس دستور بررسی می ده تلویزیون خبری پخش نمی کنه


چرا احود توکلی این قدر عصبانیه


چرا وزیر بهداشت عوض شد


چرا نامه رهبری در مورد مشایی عملی نشد و خود مشای استفا داد


چرا وزیرا این قدر ... هستن


چرا جدیدا یادشون اومده مدرک دکتر لاریجانی تقلبی (ربطی به انتقادا نداره که یا رای آوردن کابینه)


چرا ...


کلی چرای دیگه هم هست که اکثرا جواباشون رو می دونم از من می شنوید برا اینکه یکم روشن تر شید هم مطالب این ور رو بشنوید هم اون ور رو


اشکال ما دانشجوها اکثرا اینه که یه طرفه به قاضی ی ریم و حرف هر دو رو نمی شنویم


من تو قسمت پیوندای روزانم چند تا خبر گزاری که به نظرم جالب و صادق بودن نسبتا البته هیچ خبر گزاری تمام حقیقت رو نمی گه ولی اینا لااقل حقیقت می گم هر چند از نگاه خودشون گذاشتم اگه ممکنه کمکم کنین کامل ترش کنم


ضمنا احتمال داره من بازم از این درد و دلا بکنم


یه چیز بگم هم دانشگاهی ها فک نکنن من دید سیاسیم عوض شده ولی خوب قبل انتخابات با الان خیلی فرق می کنه اون موقع لازم بود یکم آدم چشاشو ببنده ولی خوب الان که دیگه ما قسم نخوردیم که به محمود پایبند باشیم


پس به امید رای نیاوردن بعضی از وزیرا مخصوصا بهداشت و درمان و آموزش پزشکی فعلا خداحافظ


و به امید تعطیل نشدن و نوشتن پستاب بعدیم تو این وبلاگ

اصلا سیاسی نیست بجون عمه اقدس فقط درد دل

سلام


قرار بود امروز يه پست در مورد خودم بنويسم راستش نوشتم ولي بعد پشيمون شدم ورش داشتم خوب نشده بود ان شا الله پست بعدي


حوب همتون شاهدين من تا حالا حرف سياسي اينجا نزدم الانم قصد حرف سياسي زدن نيست فقط مي خوام درد و دل کنم که نترکم:


اول بگم


من بسيجيم و افتخار مي کنم به بسيجي بودنم اما من زمين تا آسمون افکارم با اون چماق به دستا فرق داره


ضمنا من اصول گريايم ولي زمين تا آسمون تفکراتم با دکتر احمدي نژاد فرق داره


اما اگه ۱۰۰ بار ديگه انتخابات برگزار شه بازم به محمود راي مي دم


برم سر اصل مطلب


قبل انتخابات من نظرم به دکتر لاريجاني نزديکتر بود تا احمدي نژاد


هنوزم همین طوره اما الان از احمدی نژاد دور تر شدم و به لاریجانی نزدیکتر


چند تا سوال؟


چرا اخبار تلویزیون هر روز ۵ دقیقه در مورد شکنجه سیا تفسیر پخش می کنه


چرا یکی از بازداشتگاه ها بسته شد


چرا در مورد مواردی که مجلس دستور بررسی می ده تلویزیون خبری پخش نمی کنه


چرا احود توکلی این قدر عصبانیه


چرا وزیر بهداشت عوض شد


چرا نامه رهبری در مورد مشایی عملی نشد و خود مشای استفا داد


چرا وزیرا این قدر ... هستن


چرا جدیدا یادشون اومده مدرک دکتر لاریجانی تقلبی (ربطی به انتقادا نداره که یا رای آوردن کابینه)


چرا ...


کلی چرای دیگه هم هست که اکثرا جواباشون رو می دونم از من می شنوید برا اینکه یکم روشن تر شید هم مطالب این ور رو بشنوید هم اون ور رو


اشکال ما دانشجوها اکثرا اینه که یه طرفه به قاضی ی ریم و حرف هر دو رو نمی شنویم


من تو قسمت پیوندای روزانم چند تا خبر گزاری که به نظرم جالب و صادق بودن نسبتا البته هیچ خبر گزاری تمام حقیقت رو نمی گه ولی اینا لااقل حقیقت می گم هر چند از نگاه خودشون گذاشتم اگه ممکنه کمکم کنین کامل ترش کنم


ضمنا احتمال داره من بازم از این درد و دلا بکنم


یه چیز بگم هم دانشگاهی ها فک نکنن من دید سیاسیم عوض شده ولی خوب قبل انتخابات با الان خیلی فرق می کنه اون موقع لازم بود یکم آدم چشاشو ببنده ولی خوب الان که دیگه ما قسم نخوردیم که به محمود پایبند باشیم


پس به امید رای نیاوردن بعضی از وزیرا مخصوصا بهداشت و درمان و آموزش پزشکی فعلا خداحافظ


و به امید تعطیل نشدن و نوشتن پستاب بعدیم تو این وبلاگ

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

سلام علیکم و  رحمه الله و برکاته


قرار امروز یکم در مورد اونچه طی ۳۵ روز به من در طرح ولایت گذشت و یکم هم در مورد طرح بگم


سعی می کنم با مزه شه ولی راستشو بخواین اصلا به این فک نکردم که چه طور شروع یا تمومش کنم


ضمنا ببخشید ته نوشته هام شعر نداره چون اون جوری هم طولانی می شه هم من مجبور می شم برا پیدا کردن یه شعر مناسب کلی وقت بذارم (که فعلا حسش نیست)


تو طرح ولایت که معمولا در دو سال برگزار می شد مبانی اندیشه ها دینی مطرح می شه


البته از شانس خوبه ما طرح یهو یک ساله جمع شد که می شه گفت سمبل شد


خوب اونجا در مورد وجود خدا و لزوم وجود پیامبرا و این مسئله که اصلا حقیقتی وجود داره یا نه یا این که کلا این جهان یه تصور یا خوابه بحث می شه و تا اینجای کار تمام مباحث عقلی هستن


اما بعدش در مورد نظام حقوقی اسلام و اخلاق و فلسفه سیاسی اسلام(نه سیاست بیشتر بحث اثبات ولایت فقیه) بحث می شه البته مباحث قسمت دوم بر پایه مباحث قسمت اول و در صورت قبول داشتن اونا قابل طرحه


خوب برا من جالب بود که زندگی خوابگاهی رو تجربه کنم


البته یه نکته جالبش بچه ها بودن کلی آدم باحال که خیلی هاشون ریش می ذاشتن آهنگ سنتی گوش می دادن و رمان نمی خوندن شعر هم فقط مولانا و حافظ می خوندن و عشقشون کربلارفتن بود که البته من فقط تو آخریش عین اونام


ضمنا اساتیدمون  اکثرا روحانی بودن ولی جالب این بود که همه اهل اینترنت و شعر و بعضا رمان


یکی از اساتید خیلی بیشتر از من شعر نو خونده بود و شعرای مشیری رو بعضا حفظ بود اگه بشه شاید برا یه مناسبتی دعوتش کنیم کلا اساتید با این استادای مافنگی اندیشه دانشگاه زمین تا آسمون فرق داشتن همشون با سواد بودن و کمتر سوالی پیش میومد در زمینه دینی که ندونن


البته باید بگم به خاطر مسائل اخیر یه مقدار جو سیاسی بود البته یه طرفه عین تلویزیون که من زیاد خوشم نمی یومد ولی خبرا دسته اول بود مخصوصا در مورد کابینه و اعترافات قبل تلویزیون به ما می رسید


البته اونجا دیدشون به کارای فرهنگی با ما ها فرق داشت اونجا از تعداد زیادی که بودیم ۱۰ نفر نبودن کتابای کوئیلو رو خونده باشن (اگه ممنکه موقع کامنت گذاشتن بگید شما خوندید و اگه خوندید چند تا از کتاباشو ممنون اگرم نخوندید بگید شاید کسی تا اینجا متنو نخونه کامنت بذاره آمارم غلط نشه)


کم کم داره طولانی می شه


یه چیز جالب دیگه اونجا این بود که راحت خدا و پیامبر و دین قران و آخرت و روح و هرچی که بخوای بگی حتی ولایت فقیه رو (به قول بچه عکس خدا رو پاره کن ولی به ولایت فقیه حرف نزن)


زیر سوال می بردیم واساتید خیلی قشنگ جواب می دادن نه این که آیه و حدیث بگنا با دلیل عقلی


به نظر من این چنین دوره ای و چنین تدریس مباحث دینی باید بیاد تو دانشگاه و عمومی بشه نه این که یه کتاب مضخرف با یه استاد بدتر بیان و اعتقادات آدمو بهم بزنن و برن


از من می شنوید اگه نرفتید حتما سال دیگه برید البته می گم جوش یکم برادرانست (حزب اللهیه) یه سری مسائل رو باید رعایت کرد ولی کلا می ارزه


پ.ن من ۲ روز دیگه اون بازی که آرمان دعوتم کرده بود رو انجام می دم و آپ می کنم


پ.ن اگه کسی توضیح بیشتری می خواد کامنت بذاره جوابشو می نویسم ولی خوب دیگه ایجا بیشتر از این می نوشتم طولانی می شد


زندگیتون رنگارنگ


موفق باشید

سلام علیکم و  رحمه الله و برکاته


قرار امروز یکم در مورد اونچه طی ۳۵ روز به من در طرح ولایت گذشت و یکم هم در مورد طرح بگم


سعی می کنم با مزه شه ولی راستشو بخواین اصلا به این فک نکردم که چه طور شروع یا تمومش کنم


ضمنا ببخشید ته نوشته هام شعر نداره چون اون جوری هم طولانی می شه هم من مجبور می شم برا پیدا کردن یه شعر مناسب کلی وقت بذارم (که فعلا حسش نیست)


تو طرح ولایت که معمولا در دو سال برگزار می شد مبانی اندیشه ها دینی مطرح می شه


البته از شانس خوبه ما طرح یهو یک ساله جمع شد که می شه گفت سمبل شد


خوب اونجا در مورد وجود خدا و لزوم وجود پیامبرا و این مسئله که اصلا حقیقتی وجود داره یا نه یا این که کلا این جهان یه تصور یا خوابه بحث می شه و تا اینجای کار تمام مباحث عقلی هستن


اما بعدش در مورد نظام حقوقی اسلام و اخلاق و فلسفه سیاسی اسلام(نه سیاست بیشتر بحث اثبات ولایت فقیه) بحث می شه البته مباحث قسمت دوم بر پایه مباحث قسمت اول و در صورت قبول داشتن اونا قابل طرحه


خوب برا من جالب بود که زندگی خوابگاهی رو تجربه کنم


البته یه نکته جالبش بچه ها بودن کلی آدم باحال که خیلی هاشون ریش می ذاشتن آهنگ سنتی گوش می دادن و رمان نمی خوندن شعر هم فقط مولانا و حافظ می خوندن و عشقشون کربلارفتن بود که البته من فقط تو آخریش عین اونام


ضمنا اساتیدمون  اکثرا روحانی بودن ولی جالب این بود که همه اهل اینترنت و شعر و بعضا رمان


یکی از اساتید خیلی بیشتر از من شعر نو خونده بود و شعرای مشیری رو بعضا حفظ بود اگه بشه شاید برا یه مناسبتی دعوتش کنیم کلا اساتید با این استادای مافنگی اندیشه دانشگاه زمین تا آسمون فرق داشتن همشون با سواد بودن و کمتر سوالی پیش میومد در زمینه دینی که ندونن


البته باید بگم به خاطر مسائل اخیر یه مقدار جو سیاسی بود البته یه طرفه عین تلویزیون که من زیاد خوشم نمی یومد ولی خبرا دسته اول بود مخصوصا در مورد کابینه و اعترافات قبل تلویزیون به ما می رسید


البته اونجا دیدشون به کارای فرهنگی با ما ها فرق داشت اونجا از تعداد زیادی که بودیم ۱۰ نفر نبودن کتابای کوئیلو رو خونده باشن (اگه ممنکه موقع کامنت گذاشتن بگید شما خوندید و اگه خوندید چند تا از کتاباشو ممنون اگرم نخوندید بگید شاید کسی تا اینجا متنو نخونه کامنت بذاره آمارم غلط نشه)


کم کم داره طولانی می شه


یه چیز جالب دیگه اونجا این بود که راحت خدا و پیامبر و دین قران و آخرت و روح و هرچی که بخوای بگی حتی ولایت فقیه رو (به قول بچه عکس خدا رو پاره کن ولی به ولایت فقیه حرف نزن)


زیر سوال می بردیم واساتید خیلی قشنگ جواب می دادن نه این که آیه و حدیث بگنا با دلیل عقلی


به نظر من این چنین دوره ای و چنین تدریس مباحث دینی باید بیاد تو دانشگاه و عمومی بشه نه این که یه کتاب مضخرف با یه استاد بدتر بیان و اعتقادات آدمو بهم بزنن و برن


از من می شنوید اگه نرفتید حتما سال دیگه برید البته می گم جوش یکم برادرانست (حزب اللهیه) یه سری مسائل رو باید رعایت کرد ولی کلا می ارزه


پ.ن من ۲ روز دیگه اون بازی که آرمان دعوتم کرده بود رو انجام می دم و آپ می کنم


پ.ن اگه کسی توضیح بیشتری می خواد کامنت بذاره جوابشو می نویسم ولی خوب دیگه ایجا بیشتر از این می نوشتم طولانی می شد


زندگیتون رنگارنگ


موفق باشید

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

پایه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام


این حقه منه زود به زود آپ کنم چون ۴۰ روز بی نت بودم


تازه مامانم هم دیگه گیر نمی ده چرا خط یه سره اشغاله(بسوزه پدر بی پولی ای دی اس ال هم ندارم)


خوب بریم سر اصل مطلب قرار بود این پست توضیحاتی در مورد طرح ولایت باشه ولی خوب یه چیز با مزه پیش اومد که این بار اونو می گم بعد می رم سراغ طرح تو پست بعدی.


پایه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:


ساعت نزدیک ۱۲ نیمه شب و من دارم از مسجد محل بر می گردم خونه (بعد نماز با بچه ها نشسته بودیم صحبت می کردیم)


گوشیم زنگ خورد دیدم محسنه همون رفیقم که داره بهشتی می خونه نزدیک ۳ ماه بود ندیده بودمش کلی دلمان تنگ آمده بود


من: سلام حاجی (البته هنو حج نرفته  اونجا ازبست به همه گفتم حاجی عادت کردم)


محسن (یکم متعجب): سلام ........ پایه ای


من: پایه ام


محسن(بازم با تعجب چون انتظار داشت بگم واسه چی) پایه ای دیگه؟


من: آره پایه ام


محسن: کارت بسیج و .. داری


من(این بار من با تعجب): نه واسه چی؟


محسن( یکم متعجب) : پس چه طو یه ماه اونجا بوده؟


من: بسیج دانشجویی بی در وپیکر تر از این حرفاست (خدا کنه بچه های بسیجون کسی نیاد راپورپ منو بده به ...)


محسن :اشکال نداره استخر می یای؟


من: آره کی؟


محسن: امشب ساعت ۱-۳


من(یکم متعجب): آره میام


الان ساعت ۱ ما جلو در استخریم مهدی و صادق هم هستم


ولی در استخر بستست


صادق درجا زنگ زد به اونی که گفته بود بازه که البته خودشم فریب خورده بود یه چیزایی بهش گفت من شاخ در آوردم(خودائیش ما داشتیم از خنده غش می کردیم خیلی با مزه خار و خاشاک پسر رو شست گذاشت رو تخته) (از خواهرا محترمی که اینجا رو خوندن عذر می خوام


بعدش یه گروه دیگه از بچه ها با پراید اومدن که البته ۴ نفر بودن ما هم چهار نفر بودیم که ۲ نفرشون رفتن صندوق عقب و ما نشستیم تو ماشین تا از پل عراق بریم فلکه گاز ما مردیم از خنده موقعی که ماشین رو می نداخت تو چاله یا یهو ترمز می زد و اونا داد می زدن (ببخشید جنبه انسانی کار خراب شد)


خلاصه وقتی فلکه گاز پیاده شدیم یهو یدونه تویوتا هایلوکس نیرو انتظامی از بغلمون رد شد کلی خدا رو شکر کردیم که ندید ما رو وگرنه ۲ تا جوجه دکتر و یه جوجه مهندس شب و رو مهمون برادرا بودن


بعدش من به محسن گفتم الان خونه که نمی تونم برم اگه الا برم شاهین (اخوی بنده) کلی می خنده خلاصه ما از ساعت ۱ تا ۳ شب رفتیم تو باغ محتشم رشت نشستیم در مورد انتخابات و کارای با مزه من تو طرح صحبت کردیم جاتون خالی حال داد


البته من این کار رو جز به برادرای رشتی و برادرا و خواهرای تهرانی به کسی توصیه نمی کنم چون معمولا شهرا ساعت ۱ تعطیل می شن به جز ولایت ما و اونا که تا صبح فعاله


سر سفره سحری همچین بابای بنده چپ چپ نگاه می کرد انگار رفته بودیم چیز ...


نکته اخلاقی: اگه هیچ موقع ساعت ۱ استخر نرین اگه رفتین و بسته بود خونه نرین اگه خونه رفتین به روتون نیارین


ببخشید طولانی شد من ۲ روز دیگه بازم آپ می کنم


روزه هاتون پر ضعف و غش   

پایه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام


این حقه منه زود به زود آپ کنم چون ۴۰ روز بی نت بودم


تازه مامانم هم دیگه گیر نمی ده چرا خط یه سره اشغاله(بسوزه پدر بی پولی ای دی اس ال هم ندارم)


خوب بریم سر اصل مطلب قرار بود این پست توضیحاتی در مورد طرح ولایت باشه ولی خوب یه چیز با مزه پیش اومد که این بار اونو می گم بعد می رم سراغ طرح تو پست بعدی.


پایه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:


ساعت نزدیک ۱۲ نیمه شب و من دارم از مسجد محل بر می گردم خونه (بعد نماز با بچه ها نشسته بودیم صحبت می کردیم)


گوشیم زنگ خورد دیدم محسنه همون رفیقم که داره بهشتی می خونه نزدیک ۳ ماه بود ندیده بودمش کلی دلمان تنگ آمده بود


من: سلام حاجی (البته هنو حج نرفته  اونجا ازبست به همه گفتم حاجی عادت کردم)


محسن (یکم متعجب): سلام ........ پایه ای


من: پایه ام


محسن(بازم با تعجب چون انتظار داشت بگم واسه چی) پایه ای دیگه؟


من: آره پایه ام


محسن: کارت بسیج و .. داری


من(این بار من با تعجب): نه واسه چی؟


محسن( یکم متعجب) : پس چه طو یه ماه اونجا بوده؟


من: بسیج دانشجویی بی در وپیکر تر از این حرفاست (خدا کنه بچه های بسیجون کسی نیاد راپورپ منو بده به ...)


محسن :اشکال نداره استخر می یای؟


من: آره کی؟


محسن: امشب ساعت ۱-۳


من(یکم متعجب): آره میام


الان ساعت ۱ ما جلو در استخریم مهدی و صادق هم هستم


ولی در استخر بستست


صادق درجا زنگ زد به اونی که گفته بود بازه که البته خودشم فریب خورده بود یه چیزایی بهش گفت من شاخ در آوردم(خودائیش ما داشتیم از خنده غش می کردیم خیلی با مزه خار و خاشاک پسر رو شست گذاشت رو تخته) (از خواهرا محترمی که اینجا رو خوندن عذر می خوام


بعدش یه گروه دیگه از بچه ها با پراید اومدن که البته ۴ نفر بودن ما هم چهار نفر بودیم که ۲ نفرشون رفتن صندوق عقب و ما نشستیم تو ماشین تا از پل عراق بریم فلکه گاز ما مردیم از خنده موقعی که ماشین رو می نداخت تو چاله یا یهو ترمز می زد و اونا داد می زدن (ببخشید جنبه انسانی کار خراب شد)


خلاصه وقتی فلکه گاز پیاده شدیم یهو یدونه تویوتا هایلوکس نیرو انتظامی از بغلمون رد شد کلی خدا رو شکر کردیم که ندید ما رو وگرنه ۲ تا جوجه دکتر و یه جوجه مهندس شب و رو مهمون برادرا بودن


بعدش من به محسن گفتم الان خونه که نمی تونم برم اگه الا برم شاهین (اخوی بنده) کلی می خنده خلاصه ما از ساعت ۱ تا ۳ شب رفتیم تو باغ محتشم رشت نشستیم در مورد انتخابات و کارای با مزه من تو طرح صحبت کردیم جاتون خالی حال داد


البته من این کار رو جز به برادرای رشتی و برادرا و خواهرای تهرانی به کسی توصیه نمی کنم چون معمولا شهرا ساعت ۱ تعطیل می شن به جز ولایت ما و اونا که تا صبح فعاله


سر سفره سحری همچین بابای بنده چپ چپ نگاه می کرد انگار رفته بودیم چیز ...


نکته اخلاقی: اگه هیچ موقع ساعت ۱ استخر نرین اگه رفتین و بسته بود خونه نرین اگه خونه رفتین به روتون نیارین


ببخشید طولانی شد من ۲ روز دیگه بازم آپ می کنم


روزه هاتون پر ضعف و غش