۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

دوستت دارم

چیز نوشت:
چیز 1: چون تو این مملکت کوپی رایت نداریم من حق دارم از چیز استفاده کنم البته این چیز با چیز موسوی فرق داره این چیزی که من می گم یه چیز دیگست برای اطلاعات بیشتر رپ شاهین نجفی به نام چیز رو گوش کنین
چیز 2: این چیزا خیال کردن اگه فیلتر کنن ما بی خیال بلاگ نویسی می شیم کار نداره فیلتر کنین می شکنیمش نمی شه که عین حلزون بلاگمون رو بگیریم پشتمون جا عوضی کنیم برا کامنت گذاشتن از فیلتر شکن زیر استفاده کنین
 فیلتر شکن
البته الان بدون فیلتر شکن باز شد
چیز 3: یکی گفت چرا تو بسیج موندی چون معتقدم پاک کردن صورت مسئله آخرین راه حل و ترجیح می دم تلاش کنم بسیج رو به اهدافش در اول انقلاب برگردونم اگه نشد بعدش شاید منم یار دبستانی خوندم
چیز 4: ضمنا به خاطر رفتار زننده اون اطلاعاتی تو 13 آبان و همینطور از لج موتوریهاامسال 4 شنبه سوری بر خلاف سنوات گذشته می خوام به عنوان یه خس و خاشاک در خیابونا باشم (خیلی برام زور داشت جواب اطلاعاتی رو ندادم)
چیز 5: من به خاطر غرور بی جام خیلی چیزا رو از دست دادم و دوس ندارم دوستامو از دست بدم تصمیم دارم واسه چندتاشون کامنت بذارم اگه بیان خوشحال می شم
دوست دارم:
می دونم بلاگمو نمی خونی اما دوس دارم تموم دنیا بدونن چه قد دوست دارم.
اگه یه روز نبینمت دلم برات تنگ می شه........... هر موقع خستم میام پیشت.........هرموقع دلم می گیره میام و سرم و روشونه هات می ذارمو گریه می کنم........ اگه موقع درس خوندن دستات تو دستام نباشه عمرا بتونم یه خطم بخونم....... سر کلاس وقتی استاد داره درسای خسته کننده می ده بد جور هواتو می کنم........ هر شب اگه بغلت نکنم خوابم نمی بره و آغوشت برام بهترین سر پناهه......... حرفایی رو که به هیچ کس نمی تونم بگم آروم آروم تو گوشت زمزمه می کنم تا خوابم ببره.......... دوست دارم به اندازه تموم دنیا ........اگه یه روز ازم جدا شی دنیا برام تموم می شه ........... دوست دارم به اندازه تموم پر پرنده ها به طول نخای لباس سفید و و قشنگت به اندازه سرخی گونه هات
دوست دارم آخه همیشه کنارمی
دوست دارم آخه یهترین بالش دنیایی :D
پ.ن 1: ببخشید کف کردید نه؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن 2: باور کنین دپرسم داره بارونم م باره دلم می خواد گریه کنم.
پ.ن 3: نظرتون در مورد پست قبلی رو همی جا بذارین
پ.ن 4: ..........................

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

خس و خاشاک می شویم

بعد نوشت:
غمگینیم آخه کامنت نمی شود برامون گذاشت و جواب کامنتم نمی شود گذاشت مطمئنم که اصلا مشکل از فیلترینگ و این چیزا نیست بلکه هاست بلاگر عین بلاگفا حک شده نمی دونم چرا این بدبختی دست از سرم بر نمی داره اونجا بود اینجام اومده دنبالم(گریه)
با حسرت براتون کامنت می ذارم و برای دلداری بلاگ خانمی(مانیل) رو باز می کنم و می گم اشکال نداره واسه اونم باز نمی شه
سلام خوبید؟
اول چند تا چیز بگم:
چیز اول: امیدوارم این آخرین پست سیاسیم باشه.
چیز دوم: من آخرین موجود زنده ای که کشتم یادم نمی یاد متاسفانه ترجیح می دم خودم قورباغه ها رو نخاعی کنم چون وقتی دادم دست بهروز اون قدر بد بخت رو زجر کش کرد که دلم سوخت اگه به من بگن بی رحم مهم نیست این مهمه که یه موجود اگه لازم برای این که ما چیزی یاد بگیریم رنج بکشه کمترین رنج رو بکشه امیدوارم خدا من و به خاطر این کارم ببخشه ولی فک کنم چاره ی دیگه ای ندارم(ناراحت)
چیز سوم: آخه یکی نیست به محمود بگه مگه بچه بازیه لایحه رو پس می گیری داره کاری می کنه از رایم بهش پشیمون شم
چیز چهارم: منتظر بعضی از دوستام هستن که بیان سر بزنن تو رو خدا بیاین چون به خودم قول دادم تا کسی نیومده نرم ولی خوب دلم واسه بعضی ها تنگ شده(گریه)
چیز پنجم: اونایی که قرار بود بلاگم رو نخونن و ازشون در رفتم چند تا از برادرا بودن راستش ما ها باید بیشنر از اط (اطلاعات) بترسیم.
دیگه بهتر چیز چیز نکنم کار دست خودم می دم
گزارش کار:
امروز به ما گفتن که تو راهپیمایی باشیم چون دیر رسیدیم بهمون گفتن جلو علوم پایه بمونیم همه چیز آروم بود نزدیک 40 تا سبزی منتظر اومدن بقیشون از یه جای دیگه بودن ما هم حدود 60 تا از مسئولای بسیج دانشجویی اونجا بودیم اکثر بچه ها آشنا بودن تا اینجا اوضاع خوب بود (نمی دونم چرا به من گفتن بمون چون اصلا توجیه نبودم چی باید بکنم ولی خوب مطمئنم اگه درگیری می شد فقط دور می شدم)
بعدش خبر رسید با سبزا تو اون جای اول که جمع شده بودن درگیر شدن (به جرم خوندن یار دبستانی من عجب جرم بزرگی (متعجب))برادرای لباس شخصی البته بعدش دیدیم موتور سواران نه لباس شخصی ها بعدشم یه تعداد موتور سوارا جایی که ما بودیم شرو کردن شعار دادن و اطلاعات داشت فیلم می گرفت جالب این که به ما گیر داد. داشتم شاخ در میاوردم آخه 6 تا بسیجی بدون ریش و دو تا شلوار جین پوشیده کنار هم بودیم البته محلش نذاشتیم تازه اگه خیلی شاخ می شد آشنا ها بودن در می رفتیم
بعدش تو منظریه شروع کردیم قدم زدن وقتی 60 تا موتور سوار از کنارمون رد شدن از 6 نفرمون 5 نفر شروع کردیم به بسیج محلات فحش ... دادن آخه یکی نیس بگه ما که از خودتونیم با دیدنتون از ترس می میریم دلم واسه ملت می سوزه که با دیدن این ... (...کشا) چه حالی می شن. نمی دونم اون 80 نفر داشتن نظام رو می نداختن که باید موتور سوارا وارد صحنه بشن پس نیرو انتظامی چه کارست آخه به بسیج چه ربطی داره
خدایا چشم و گوش این آدمای سنگدل رو باز کن
اگه دیگه آپ نتونستم بکنم فاتحه یادتون نره.
آسمون:
این روزا آسمون بد جور بی قراره سر صبح با یه لبخند سرد از آدم پذیرایی می کنه ولی دم ظهر دیگه طاقت نداره دل کوچیکش............ شروع می کنه شوخی خرکی  کردن تا کسی غمشو نبینه راستش شوخی هاش خیلی بی مزن آخه کی با باد گرم می خنده که ما دومیش باشیم ولی دم غروب بغضش می شکنه انگار دیگه طاقت نداره ............. راستش خیلی ضعیف آسمون آخه حتی یه روزم نمی تونه خودشو نگه داره و خلاصه با داد می گه چه قدر غمگینه
خوب شد که آسمون نشدم