یه مدتی که دیگه تلفنا خط تو خط نمی شن ولی این پست من به خاطر فشار زیاد امتحان آناتومی که چند شب بی خوابی را بر جسم نحیفم تحمیل کرد و در آخر در موقع اعلام نتایج چشمم راگریان کرد و به علت قاطی شدن راههای عصبی این عالم گرامی کمی خط تو خط شده لطفا بدون هیچ ببخشی تحمل نمایید:
خط1:
سلام خوبید؟
جونم براتون بگه من و آرمان و علی بابا در کمال سعادت و سلامت مشغول سرکشی به نقاط گوناگون دانشکده بودیم هوا ابری و بس لطیف بود ناگهان علی بابا چشمش روز بد دید و غار 40 دزد لاکان را کشف کرد. (لاکان از محله های خارج شهر رشت در این مکان مقدس قرار است ساختمان آینده دانشکده بنا شود )
البته طبق اعترافات بعدی خود علی بابا معلوم شد قبلا به این غار سر زده بوده
علی بابا با دیدن غار گل از گلش شکفت ولی ناگهان متعجب گشت و گفت: نمیدانیم چه کسی موتور این را در وسط خیابان ریخته است خدایش نیامرزد
در این لحظه ناگهان شیطان(شما بخوانید آرمان) طرحی نو از آستین در کرد و علی بیچاره رو فریفت تا وارد غار شود (محض مسخره بازی)
حتما الان می پرسید غار چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما در دانشکده پدیده ای داریم آسانسور نام که در گذشته کاربردش جا به جایی آدم بین طبقات بوده ولی در این اواخر به عنوان تونل وحشت استفاده می شد چون بسیار می لرزید البته بعد از تعمیرات اساسی که بعد عید صورت گرفت مدتی است از کار افتاده است.
خط2:
الو الو .....
من اینجا چی می کنم ؟
این چرا خط تو خط شد؟
خوب اشکال نداره باهاتون کار داشتم
من و آرمان الان تو کافی نت نشستیم یهو خانم گ از ناحیه خلفی فوقانی کافی نت به سمت من پیشروی می کنن وتا منو صدا می کنن 2 زاری کج من می افته که می خوان در مورد تاریخ امتحان آناتومی (همونی که منو به این روز انداخت) تبادل فضل کنیم و قرار در مورد عدم تغییر زمان امتحان با هم توافق کنیم خلاصه برای صحبت چون کافی نت جای صحبت نیست رفتیم بیرون که یهو...
خط3:
خط1:
الو؟
یهو کجا رفتید؟
خوب جونم براتون بگه منو آرمان بیرون بودیم و علی بابا داخل اتاقک آسانسور بود دگمه رو زد و در رو بست یهو با کمال تعجب دیدیم رفت بالا منو آرمان کف کردیم آخه این وقتی موتورش سرجاش بود همیشه خراب بود ولی ظاهرا بدون موتور بهتر راه می ره خلاصه من و آرمان 5 دقیقه منتظر شدیم تا دوباره آسانسور برگرده ولی هرچی دگمه رو زدیم نیومد گفتیم حتما علی بابا در رو باز گذاشته پس از راه زمینی راهی سفر کافی نت شدیم
خط2:
الووووووووووووووووووووووووو
دارم حرف می زنما برا خودتون می رید اگه نمی خواید بشنوید چرا وقت منو می گیرید؟
داشتم می گفتم رفتیم بیرون که ناگهان یه صدای گفت شـــــهـــــــــاب شـــــــــــــــــــــــــــــــهـــــــــــــــــــــــــاب من پیش خودم گفتم بازم این پیک حقمنو با یوزارسیف اشتباه گرفته یا شایدم خط الهی هم خط تو خط شده خلاصه در این افکار بودم که صدا دوباره گفت شهاب من اینجام صدا از پشت سرم بود برگشتم دیدم پشت سرم آسانسور کمی که دقت کردم دیدم صدای علی باباست گفتم چیه گفت رمز در یادم رفته نگو بعد عید رمز رو از کنجدکنجد باز شو بومی سازی کردن و گفتن الوالومن جوجوام...
خلاصه پس از ساعتی کارکنان الاف خدمات دانشکده با دستگیره اضطراری در رو باز کردن و علی بابا مثل یه قهرمان جنگ از غار خارج شد و همان جا عهد کرد دیگر الوالو من جوجوام را فراموش نکند
خط3:
الو الو کمک کنین کمک
ما 40 دزدیم تو پست سفرنامه اصفهان تو آزاد راه قم-کاشان گیر افتادیم کمک کنین
الو الو .....
شعر نداره چون زیر همین یه پست ادبی گذاستم جای شعر اگه خیلی قشنگ نیست ببخشید
خیلی خوشحال می شم پست پایین رو هم بخونید
ضمنا پست امتحان بیو رو حذف کردم(چون خیلی تند بود)
۸ نظر:
از اون قسمت غارش خیلی خوِشم اومد...
این آسانسور شده قوز بالا قوز... من که یه بار واسه پیدا کردن یکی از استادا 60 بار بالا و پایین رفتم تا پیداش کنم داشتم می مردم از خستگی...هرچی که بود نعمتی بود برای خودش... روحش شاد...مخصوصن حالا که این موشا رو از راه پله بالا و پایین میبرن کل دانشکده بوی موش گرفته
کار خوبی هم کردین اون پستو پاک کردین...
سلام
آپم . بیا
سلیم سلیم شهاب خان
خوبی؟
دیگه خط رو خط نشدین؟
سلام. سر نمیزنم؟! یکی از اولین جاهایی که کامنت گذاشتم اینجا بود!!!! نیومده؟! بابا این بلاگفا آخرشه!!!
سلام
من بالاخره به روز شدم!
سلیم سلیم شهاب خان
خوبی؟
کجایی آقای بارونی؟؟؟
سه شنبه شد و نیومدی که؟
ولی من اومدم که به قولم وفا کرده باشم
منتظر آپای قشنگت هستما!!!!
سلام
من بمیرم هم سوار اسانسور این دانشگاه درب و داغون نمیشم... مگه دوتا پامو ازم گرفتن... همچین پله هارو دوتا یکی میپریم که از اسانسور زودتر میرسیم... جان شما!!
به ما هم سری بزن... در ضمن بی اجازه لینکاندیمتان...
ارسال یک نظر