۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

پایه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام


این حقه منه زود به زود آپ کنم چون ۴۰ روز بی نت بودم


تازه مامانم هم دیگه گیر نمی ده چرا خط یه سره اشغاله(بسوزه پدر بی پولی ای دی اس ال هم ندارم)


خوب بریم سر اصل مطلب قرار بود این پست توضیحاتی در مورد طرح ولایت باشه ولی خوب یه چیز با مزه پیش اومد که این بار اونو می گم بعد می رم سراغ طرح تو پست بعدی.


پایه ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:


ساعت نزدیک ۱۲ نیمه شب و من دارم از مسجد محل بر می گردم خونه (بعد نماز با بچه ها نشسته بودیم صحبت می کردیم)


گوشیم زنگ خورد دیدم محسنه همون رفیقم که داره بهشتی می خونه نزدیک ۳ ماه بود ندیده بودمش کلی دلمان تنگ آمده بود


من: سلام حاجی (البته هنو حج نرفته  اونجا ازبست به همه گفتم حاجی عادت کردم)


محسن (یکم متعجب): سلام ........ پایه ای


من: پایه ام


محسن(بازم با تعجب چون انتظار داشت بگم واسه چی) پایه ای دیگه؟


من: آره پایه ام


محسن: کارت بسیج و .. داری


من(این بار من با تعجب): نه واسه چی؟


محسن( یکم متعجب) : پس چه طو یه ماه اونجا بوده؟


من: بسیج دانشجویی بی در وپیکر تر از این حرفاست (خدا کنه بچه های بسیجون کسی نیاد راپورپ منو بده به ...)


محسن :اشکال نداره استخر می یای؟


من: آره کی؟


محسن: امشب ساعت ۱-۳


من(یکم متعجب): آره میام


الان ساعت ۱ ما جلو در استخریم مهدی و صادق هم هستم


ولی در استخر بستست


صادق درجا زنگ زد به اونی که گفته بود بازه که البته خودشم فریب خورده بود یه چیزایی بهش گفت من شاخ در آوردم(خودائیش ما داشتیم از خنده غش می کردیم خیلی با مزه خار و خاشاک پسر رو شست گذاشت رو تخته) (از خواهرا محترمی که اینجا رو خوندن عذر می خوام


بعدش یه گروه دیگه از بچه ها با پراید اومدن که البته ۴ نفر بودن ما هم چهار نفر بودیم که ۲ نفرشون رفتن صندوق عقب و ما نشستیم تو ماشین تا از پل عراق بریم فلکه گاز ما مردیم از خنده موقعی که ماشین رو می نداخت تو چاله یا یهو ترمز می زد و اونا داد می زدن (ببخشید جنبه انسانی کار خراب شد)


خلاصه وقتی فلکه گاز پیاده شدیم یهو یدونه تویوتا هایلوکس نیرو انتظامی از بغلمون رد شد کلی خدا رو شکر کردیم که ندید ما رو وگرنه ۲ تا جوجه دکتر و یه جوجه مهندس شب و رو مهمون برادرا بودن


بعدش من به محسن گفتم الان خونه که نمی تونم برم اگه الا برم شاهین (اخوی بنده) کلی می خنده خلاصه ما از ساعت ۱ تا ۳ شب رفتیم تو باغ محتشم رشت نشستیم در مورد انتخابات و کارای با مزه من تو طرح صحبت کردیم جاتون خالی حال داد


البته من این کار رو جز به برادرای رشتی و برادرا و خواهرای تهرانی به کسی توصیه نمی کنم چون معمولا شهرا ساعت ۱ تعطیل می شن به جز ولایت ما و اونا که تا صبح فعاله


سر سفره سحری همچین بابای بنده چپ چپ نگاه می کرد انگار رفته بودیم چیز ...


نکته اخلاقی: اگه هیچ موقع ساعت ۱ استخر نرین اگه رفتین و بسته بود خونه نرین اگه خونه رفتین به روتون نیارین


ببخشید طولانی شد من ۲ روز دیگه بازم آپ می کنم


روزه هاتون پر ضعف و غش   

هیچ نظری موجود نیست: