۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

خس و خاشاک می شویم

بعد نوشت:
غمگینیم آخه کامنت نمی شود برامون گذاشت و جواب کامنتم نمی شود گذاشت مطمئنم که اصلا مشکل از فیلترینگ و این چیزا نیست بلکه هاست بلاگر عین بلاگفا حک شده نمی دونم چرا این بدبختی دست از سرم بر نمی داره اونجا بود اینجام اومده دنبالم(گریه)
با حسرت براتون کامنت می ذارم و برای دلداری بلاگ خانمی(مانیل) رو باز می کنم و می گم اشکال نداره واسه اونم باز نمی شه
سلام خوبید؟
اول چند تا چیز بگم:
چیز اول: امیدوارم این آخرین پست سیاسیم باشه.
چیز دوم: من آخرین موجود زنده ای که کشتم یادم نمی یاد متاسفانه ترجیح می دم خودم قورباغه ها رو نخاعی کنم چون وقتی دادم دست بهروز اون قدر بد بخت رو زجر کش کرد که دلم سوخت اگه به من بگن بی رحم مهم نیست این مهمه که یه موجود اگه لازم برای این که ما چیزی یاد بگیریم رنج بکشه کمترین رنج رو بکشه امیدوارم خدا من و به خاطر این کارم ببخشه ولی فک کنم چاره ی دیگه ای ندارم(ناراحت)
چیز سوم: آخه یکی نیست به محمود بگه مگه بچه بازیه لایحه رو پس می گیری داره کاری می کنه از رایم بهش پشیمون شم
چیز چهارم: منتظر بعضی از دوستام هستن که بیان سر بزنن تو رو خدا بیاین چون به خودم قول دادم تا کسی نیومده نرم ولی خوب دلم واسه بعضی ها تنگ شده(گریه)
چیز پنجم: اونایی که قرار بود بلاگم رو نخونن و ازشون در رفتم چند تا از برادرا بودن راستش ما ها باید بیشنر از اط (اطلاعات) بترسیم.
دیگه بهتر چیز چیز نکنم کار دست خودم می دم
گزارش کار:
امروز به ما گفتن که تو راهپیمایی باشیم چون دیر رسیدیم بهمون گفتن جلو علوم پایه بمونیم همه چیز آروم بود نزدیک 40 تا سبزی منتظر اومدن بقیشون از یه جای دیگه بودن ما هم حدود 60 تا از مسئولای بسیج دانشجویی اونجا بودیم اکثر بچه ها آشنا بودن تا اینجا اوضاع خوب بود (نمی دونم چرا به من گفتن بمون چون اصلا توجیه نبودم چی باید بکنم ولی خوب مطمئنم اگه درگیری می شد فقط دور می شدم)
بعدش خبر رسید با سبزا تو اون جای اول که جمع شده بودن درگیر شدن (به جرم خوندن یار دبستانی من عجب جرم بزرگی (متعجب))برادرای لباس شخصی البته بعدش دیدیم موتور سواران نه لباس شخصی ها بعدشم یه تعداد موتور سوارا جایی که ما بودیم شرو کردن شعار دادن و اطلاعات داشت فیلم می گرفت جالب این که به ما گیر داد. داشتم شاخ در میاوردم آخه 6 تا بسیجی بدون ریش و دو تا شلوار جین پوشیده کنار هم بودیم البته محلش نذاشتیم تازه اگه خیلی شاخ می شد آشنا ها بودن در می رفتیم
بعدش تو منظریه شروع کردیم قدم زدن وقتی 60 تا موتور سوار از کنارمون رد شدن از 6 نفرمون 5 نفر شروع کردیم به بسیج محلات فحش ... دادن آخه یکی نیس بگه ما که از خودتونیم با دیدنتون از ترس می میریم دلم واسه ملت می سوزه که با دیدن این ... (...کشا) چه حالی می شن. نمی دونم اون 80 نفر داشتن نظام رو می نداختن که باید موتور سوارا وارد صحنه بشن پس نیرو انتظامی چه کارست آخه به بسیج چه ربطی داره
خدایا چشم و گوش این آدمای سنگدل رو باز کن
اگه دیگه آپ نتونستم بکنم فاتحه یادتون نره.
آسمون:
این روزا آسمون بد جور بی قراره سر صبح با یه لبخند سرد از آدم پذیرایی می کنه ولی دم ظهر دیگه طاقت نداره دل کوچیکش............ شروع می کنه شوخی خرکی  کردن تا کسی غمشو نبینه راستش شوخی هاش خیلی بی مزن آخه کی با باد گرم می خنده که ما دومیش باشیم ولی دم غروب بغضش می شکنه انگار دیگه طاقت نداره ............. راستش خیلی ضعیف آسمون آخه حتی یه روزم نمی تونه خودشو نگه داره و خلاصه با داد می گه چه قدر غمگینه
خوب شد که آسمون نشدم

۹ نظر:

drsampad گفت...

تو دانشگاه ما امروز هيچ خبري نبود جز پخش سرود آمريكا مرگ به نيرنگ تو!!!
آقا شهاب تو كه ميدوني بسيج يا بسيج نماها فعلا مقابل مردم اند پس چرا تو كه با اين كارشون موافق نيستي هنوزم باهاشوني؟؟؟ يعني اين قدر مهمه؟؟؟

ناشناس گفت...

سلام
الان با فیلتر شکن اومدم بلاگت!
در مورد این قضیه که بماند...
ولی محمود مجلس رو انگشت کوچیکشم حساب نمی کنه...دیروزم طرفدارای دولت به احمد توکلی تو راهپیمایی حمله کردن و با شعار مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه شستنش!!
حالا همه اینا به کنار امشب محمود قرار بود بعد اخبار ساعت 9 بیاد با مردم!! از طریق شبکه یک! حرف بزنه که به دلیل فوتبال ایران-اروگوئه افتاد شنبه...ای کاش میومد حرفاش رو میزد بازی رو نمی دید....احتمالا باز نشسته بازی رو دیده و ایران باخت!!

ناشناس گفت...

اون بالایی من بودم یعنی ارمان ولی نتونستم اسمم رو وارد کنم!!

يك دانشجوي پزشكي گفت...

سلام!آقای دکتر اطلاع رسانی کنین بچه ها با فیلت.... می تونند قسمت نظرات بلاگ اسپات رو باز کنن.بلاخره تونستم نظر بدم!
این چیز چهارم رو ندونستیم!الان شما خوبین؟ اون موتوری ها بسیجی بودند؟؟ برای ما که باد سرد میاد!!

شهاب گفت...

موندم تا اصلاح کنم
محمود هم که خودشو گیر آورده
مجهز به ریش و چفیه که بودن حالا شاید ببه قول محمود توطئه موسوی بوده واسه تخریب بسیجD:

ناشناس گفت...

سلام
راستش من زياد از سياست خوشم نمي ياد.
درضمن به خاطر اين دوستتون ارمان من مجبور شدم اسمو عوض كنم.از اين به بعد من ناشناس واقعيم.

ناشناس گفت...

ولی آسمون با همه ی ضعیفیش شهامت داره جلوی همه گریه کنه

sabzemeidan گفت...

بله کم کم به روزی می رسوننتون که از رایتون که هیچی از بسیجی بودنتون هم پشیمون شید

شهاب گفت...

نا شناس عزیز:
ممنون و مشکل از بلاگر که یا نوع کامنت داره به اسم ناشناس
فرزانه:
جملت قشنگ بود
ممنون
سبزمیدون:
سایتی که گذاشتی باز نمی شه؟؟؟؟