۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

یک سال گذشت

سلام به همگی


امروز ۶-۷ تا سرتیتر دارم همرو خلاصه می گم به جز یکی:


۱- شروع ماه خدا مبارک:


رمضان ماه نیایش با خداست


                           رمضان ماه قبولی دعاست


رمضان ماه تمنای دل است


                          رمضان ماه شکست باطل است


۲-روز پزشک:


به دکترای عزیز مبارک و به ما دکترای آةینده پیشاپیش مبارک


۳-یک سال گذشت:


پریروز وقتی از سفر برگشتم دیدم مامان و بابام بعد دو ساعت دارن ی رن بیرون تازه بحث سر پیرهن سیاه پوشیدن یا نپوشیدن من دهنم وا موند که دارن کجا می رن و یوسف از سفر بازگشتشونو جا می ذارن


من: مامان کجا دارین می رین


مامان: سالگرد ملا بابا (جدم که پارسال مرد.حال می کنی ما معمولا نتیجه هامونم می بینیم.خدایش بیامرزد)


من: چی بوکوده(این واژه گیلکیه یعنی چی شد؟)


مامان(با تعجب): سالگرد ملا بابا


من: یه سال گذشت!


مامان: نه به خاطر ماه رمضون ۱۰ روز زودتر گرفتیم قمری شد


من(کاملا متعجب): یک سال گذشت


مامان : اره یک سال گذشت تو یک سال پزشکی خوندی تو یک سال بزرگتر شده


من (با خودم فکر می کنم): چه قدر زود گذشت برا من انگار همین دیروز بود. مطمئنم خیلی دور نخواهد بود اون روزی که بنویسم ۷ سال گذشت همون جوری که پارسال نوشتم ۷ سال گذشت (راهنمایی و دبیرستان)


پ.ن: دیشب تو پارک بودیم داشتم این متن و تو ذهنم می نوشتم (البته یه جاهاییش فرق داشت) آخرش که رسیدم گفتم بد شد آرمان گفت بدم نیست فقط چون نتیجه گیری نکردی یکمموج منفی می ده ولی خوب من فک می کنم بهتر هرکی خودش نتیجه گیری کنه


پ.ن: هیچ گربه ای برا رضای خدا موش نمی گیره (تکیه کلامم تو ترم ال بود دیشب یهو یادم اومد)


ببخشید یکم طولانی شد تمام سعیم رو کردم که مختصر و مفید بنویسم


۴-ممنون:


ممنون از همه دوستای خوبم که تو درست کردن لینکام کمکم کردن مخصوصا نیلوفر و یک دانشجوی پزشکی  آدم چهارتا بلاگ نویس بشناسه مثل اینا با مرام دیگه غصه نداره


برا این که طولانی نشه بقیش بماند

هیچ نظری موجود نیست: